دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حسینیۀ گریه

لباس مشکی ما را به دستمان بدهید

به ما حسینیۀ گریه را نشان بدهید

 

مرا که راهی بزم عزای اربابم

برای زود رسیدن کمی توان بدهید

 

اطراف گریه

شکر خدا! دعای سحر‌ها گرفته است

دست مرا کرامت آقا گرفته است

 

شکر خدا! که چشم همیشه حسینی‌ام

اشکی برای روز مبادا گرفته است

 

عرض تبرّک

ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود

بساط گریه برای دلم فراهم بود

 

خوشا به حال طفولیتم که با نامت

در آسمان نگاهم کران کران غم بود

اطراف گریه

شکر خدا دعای سحرها گرفته است

دست مرا کرامت آقا گرفته است

 

شکر خدا که چشم همیشه حسینی‌ام

اشکی برای روز مبادا گرفته است

روزی کربلا

می‌شود سوخت و خاکستری آورد به‌ دست

باید اینگونه شد و دلبری آورد به دست

 

یک شبی مرحمت گوشۀ چشمی باید

تا که بتوان سحر بهتری آورد به دست

حسین، حسین (ع)

ما دو پیاله‌ایم که لبریز باده‌ایم

این دو پیاله را به ملک هم نداده‌ایم

 

تا وقت می‌کنیم حسینیه می‌رویم

ما سال‌هاست شیعۀ گریان جاده‌ایم

شهید خدا

 

آنان که خرج بزم عزای تو می‌‌شوند

از زائران کرب و بلای تو می‌شوند

 

جاری کوثرند و مباهات فاطمه

این چشم‌ها که نذر ولای تو می‌شوند

  

شرط

ما را درست لحظۀ آخر رسانده‌اند

بر سفرۀ عنایت زهرا نشانده‌اند

 

دست مرا به توصیۀ او گرفته و

پای مرا به روضۀ بی‌بی کشانده‌اند

با نامتان حسینیه را کربلا کنیم

وقتش شده که هستی خود را فدا کنیم تا اینکه نذر روضۀ خون خدا کنیم   وقتش شده که مثل حسینیه‌های اشک دل را به رنگ پرچم ماه عزا کنیم

تار و پود آه

  پیراهن سیاه بفرما خوش آمدی                                  ای تار و پود آه، بفرما خوش آمدی

                                 سالی در انتظار تو چاووش خوانده‌ایم                                  ای آمده ز راه بفرما خوش آمدی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×