دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عطر یاس سرخ

بوی سیب سرخ دارد می‌وزد در کربلا

خاک هم از آسمان دل می‌برد در کربلا

 

یک نفر که جای دستش بال در آورده است

بیخود از خود دور گنبد می‌پرد در کربلا

با وضو مادر من شانه به مویش می‌زد

شرم از شیون و از گریۀ ما کن، بس کن

پشت و رویش نکن اینقدر، حیا کن، بس کن

 

با وضو مادر من شانه به مویش می‌زد

موی سلطان مرا شمر رها کن، بس کن

دفتر خونین

وای از این روضه که از آن شده دفتر خونین

روضه خوان خون به دل و مسجد و منبر خونین

 

مستمع جامۀ خود چاک زد از این ماتم

مادری لطمه به صورت زد و منبر خونین

 

در قتلگاه

می‌سوزد از شراره‌ی عشق خدا و باز

آتش به جان اهل هوس می‌زند حسین

 

آبش اگر دهند که هرگز نمی‌دهند

با کام خشک و سوخته پس می‌زند حسین

 

نور یزدان

در زمین آویزه‌ی عرش اله افتاده بود

 یا تن خون خدا در قتلگه افتاده بود

 

پیکر سبط نبى در بحر خون بُد غوطه‌ور

 یا که بر خاک سیه، عرش اله افتاده بود

 

سینۀ شکسته

 

ای شمر! بر صحیفه‌ی قرآن نشسته‌ای

گنجینه‌ی خداست که بر آن نشسته‌ای

 

بر جلوه‌گاه علم لدن پا نهاده‌ای

بر بوسه‌گاه ختم رسولان نشسته‌ای

 

مخزن کبریا

ای شمر! ببین کجا نشستی

بر مخزن کبریا نشستی

 

بردار تو پای چکمه‌دارت

زین سینه که از جفا نشستی

 

ریگ‌های گرم

 

از زین فتاد و سر به سر خاک برنهاد

خاکم به سر! چو او به سر خاک، سر نهاد

 

هر جا که سر نهاد بر آن ریگ‌های گرم

از تاب رفت و باز به جای دگر نهاد

 

بازار کربلا

آراست کردگار چو بازار کربلا

شاه شهید گشت خریدار کربلا

 

چون نافۀ ختن به مشامم رسد هنوز

بوی عبیر از در و دیوار کربلا

 

تخمیس غزل محفوظ اصفهانی

       

«شه دین گفت: من پابست عشق روی جانانم»

به کوی عشق سر بنْهاده اندر خطّ فرمانم

فدا اندر منا آورده جمع نوجوانانم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×