دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نام حسین بن علی (ع) یعنی لیاقت

خورشید خون می‌خورد و ما خاموش بودیم

گویی ز جام جاهلی مدهوش بودیم

 

مانند سگ‌ها  در بیابان  صبر کردیم

با دست خود سالار دین  را قبر کردیم

جدا ز روضه و ماتم نمی‌شوم هرگز

اگر چه مثل محّرم نمی‌شوم هرگز جدا ز روضه و ماتم نمی‌شوم هرگز

مرا ببخش، مرا چون که خوب می‌دانم که توبه کردم و آدم نمی‌شوم هرگز  

با کاروان نیزه (بند اول)

می‌‌آیم از رهی که خطرها در او گم است

از هفت منزلی که سفرها در او گم است

 

از لا به لای آتش و خون جمع کرده‌ام

اوراق مقتلی که خبرها در او گم است

خون بخواه عباس!

تو رفته‌ای و حرم مانده بی پناه؛ عباس

نهان شده ست به ظلمت تمام ماه؛ عباس

 

غریب بود برادر، غریب تر شده است

از آن زمان که نگاهش به راه...آه؛ عباس

جواب رد

جواب رد دادی خاندان مادری‌ات را

که آشکار کنی غیرت برادری‌ات را

 

عمو تو باشی و اهل حرم جواب نگیرند؟

فرات منتظر است اقتدار حیدری‌ات را

 

کسی ندید که یک لحظه هم بروز ندادی

در آن شکوه عقابی دل کبوتری‌ات را

دریای عطش (بند نخست)

بر خشکی کامم بچکان شهد جنان را تا شعله شوم خرمن دلسوختگان را

 

در پهنۀ دریای عطش سوته دلانیم آغوش، تویی خستگی همسفران را

ماهی تشنه

و نیم دیگر خود را نشست و کامل کرد

و قطره‌قطره تمام  فرات را گل کرد

 

لبان ماهی تشنه درون گهواره

میان شرم نگاهش دوباره دل‌دل کرد

راز رشید

تو آن راز رشیدی که روزی فرات بر لبت آورد و کنار درک تو کوه از کمر شکست

به طاق آسمان امشب گل اختر نمی تابد

به طاق آسمان امشب گل اختر نمی‌تابد

بنات النَّعش اکبر بر سر اصغر نمی‌تابد

 

به شام کربلا افتاده در دریای شب، ماهی

که هرگز آفتابی این چنین دیگر نمی‌تابد

رسیدن به کربلا

موکب شاه فلک فر، در زمین نینوا

چون فرود آمد «تجلی الله فی وادی طـُوی»

 

تا که خرگاه امامت شد در آنجا استوار

آسمان زد کوس «الرحمن علی العرش استوی»

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×