دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مرهم اشک

بر زخم‌های پیکرت ار اشک، مرهم است

پس گریه تا به حشر بر آن زخم‌‌ها، کم است

 

زآن ناوکی که بر دلت آمد ز شَست کین

خون دل از دو دیده، روانم دمادم است

 

تسخیر فرات

 

بنْگر آن چشم و چراغ عالمین

                        تشنه‌لب سقّا و سردار حسین

 

نور چشم منبع آب بقا

                        یادگار خسرو خیبر‌گشا

تقدیم به ماه بنی‌هاشم حضرت ابوالفضل العباس (ع)
ابوالفضل

تو و مشک و دو چشم تر اباالفضل

و نخلستانی از خنجر اباالفضل

 

فرات از شرم، چکه‌چکه شد آب

پس از دستان آب آور، اباالفضل

 

نذر علمدار قبیله عشق ابوالفضل‌العباس علیه‌السلام
«پرنده، دست!»

امشب ای دل بی‌قرار گریه‌ای

دامن یاسی، بهار گریه‌ای

 

هر نفس ساز شکفتن می‌کنی

در من آغاز شکفتن می‌کنی

دخیل استجابت

عطش یک جرعه غم دربارۀ او

فرات و علقمه آوارۀ او

ببند ای دل دخیل استجابت

شبی بر غربت گهوارۀ او

بارگاه قرب

در بارگاه قرب تو جان‌ها چه کم بهاست سرهای قدسیان همه بر روی نیزه‌هاست 

هفتاد ودو مسیح ولی بر صلیب نه  هفتاد ودو مسیح که سرهایشان جداست 

پشت حصار حرم

دل، پشتِ حصار حَرمت خسته‏‌ترین است  در سایۀ دیوار تو بنشسته‌‏ترین است 

بگشا گره از بال فرو بستۀ پرواز  کاین خیل کبوتر به تو دل‏بسته‌‏ترین است 

انقلاب محرم

محرم است و جهان پر ز انقلاب شده است

به شیون و غم و اندوه شیخ و شاب شده است

 

ز بانگ شور برانگیز القیام و جهاد

قلوب اهل ستم اندر اضطراب شده است

تصویر آفتاب

در رود زمانه پیچ و تاب افتاده است

خورشید به خوف و اضطراب افتاده است

 

ظهر است و در آیینۀ چشمان فرات

تصویر بلند آفتاب افتاده است

آه ای غربت بی‌نهایت

آسمان، مات و مبهوت مانده­ است در سکوت مه­‌آلود صحرا

یک بیابان عطش گشته جاری، پای دیوار تردید دریا

 

غوطه­‌ور مانده در حیرت دشت، پیکر مردی از نسل توفان

مردی از تودۀ  خون و آتش، مردی از تیرۀ روشنی­‌ها

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×