دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ما را ببر دوباره خدایا به کربلا

 

امشب که محشری شده بر پا به کربلا

ما را ببر دوباره خدایا به کربلا

 

هر سوی دشت روضۀ سربسته‌ای ست باز

هر گوشه هیئتی است شگفتا به کربلا

جان من و قلب مادر و گلوی تو

چون دلت از قفل جان زبانه برآرد

روح لطیف ترا ز خانه برآرد

 

طفلک معصوم من مسوز دلم را

آه تو از آتشم زبانه برآرد

همیشه فاجعه‌ای هست پشت هر بوسه

به این دلیل که می‌زد پیامبر بوسه

گرفت تیغ از این جا شدیدتر بوسه

 

برای اینکه نبرّند ظهر روز دهم

گرفته است ازاین حنجر این قدر بوسه

 

داغ شلعه ور

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد

هیچ کس حدس نمی‌زد که چنین سر برسد

 

 

پدرش چیز زیادی که نمی‌خواست؛ فرات

یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد؟

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×