دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تصرُّف

خدایا! این چه سودا، این چه حالی است

که دستانم در این هنگامه خالی است

 

چه دارم غیرِ مُشتی واژه تار

گرفتارم، گرفتارم، گرفتار

بعد یک سال و نیم خون گریه

گفته بودم که دیر یا زود از

راه می‌آیی و مرا با خود

بعد یک سال و نیم خون گریه

می‌بری تا وصال خود، تا خود

 

اشک ستاره

مثل پیغمبری سرِ نیزه، وه چه دل می‌بری سرِ نیزه

باز هم از نگات می‌ترسند، تو خودِ حیدری سر نیزه

 

همه‌جا من سر تو را دیدم، گاه دوری و گاه هم نزدیک

گاه پیش علیِ‌اکبر و گاه، در بر اصغری سرِ نیزه

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×