دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مباهات

هم خانه با امام مبین شاه دین شدی

مادر تو با حبیب خدا همنشین شدی

 

در آن سرا که با ملکوت است همجوار

قائم‌مقام دخت رسول امین شدی

 

روضه‌خوان

فدای حُسن دل‌انگیز باغبان شده بود

بهار، با همه سرسبزی‌اش خزان شده بود

 

چهار دسته گُلش را به پنج تن بخشید

مقیمِ خاکِ درش، هفتْ آسمان شده بود

گلبن نور

در یم عصمت، دُر نایاب، یا امّ‌البنین

اسوه‌ی زن، در همه آداب، یا امّ‌البنین

 

شد صدف دامان پاک تو، به دریای ولا

از برای چار دُر ناب، یا امّ‌البنین

سرو نجابت

ای علی را مونس و دمساز یا امّ‌البنین

بانوی فرخنده‌ی ممتاز یا امّ‌البنین

 

با امیرالمؤمنین در خانه‌ی زهد و عفاف

بوده‌ای از جان و دل دمساز یا امّ‌البنین

گنجینۀ مهر

مام پسران است و، به از مه قمر او

شد دخت نبی مام مه آیین پسر او

 

از طایفه‌ی هاشمیان نیست و لیکن

شد ماه بنی‌هاشم زیبا قمر او

فرشته خدا

باید مدد ز حضرت روح‌الامین کنم

تا مدحتی ز حضرت امّ‌البنین کنم

 

امداد غیب بایدم از آن چنان همای

تا قصّه از فرشته زنی این چنین کنم

وقف شما

من خاک بوس آستان مرتضایم

وقف شما از ابتدا تا انتهایم

 

هم نامتان هستم ولی در شأنتان نه

باور کن این را از تکان شانه‌هایم

دلدادۀ مولا

من خادم ذریه‌ی حبل المتینم

من آستان بوس امیرالمؤمنینم

 

ام البنینم محرم بیت الولایم

دلداده‌ی مولا امیرالمؤمنینم

اندوه عظیم

زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت

چون آسمان، نظر به بلندای خود نداشت

 

اسمی عظیم بود، که چون رازِ سر به مُهر

در خانه‌ی علی، سَرِ افشای خود نداشت

 

«امّ‌البنین»، کنایه‌ای از شرمِ عاشقی است

کز حُجب، تابِ نامِ دل آرای خود نداشت

در سوگ امّ‌البنین

از این به بعد، زنی سر تکان نخواهد داد

به خاطراتِ فروخُفته، جان نخواهد داد

 

زنی نخواهد گفت، از شجاعتِ پسرش

هوای گریه به پیر و جوان نخواهد داد

 

مگر جهانی، دیگر به پا نخواهد ماند؟

مگر بَلالی، دیگر اذان نخواهد داد؟

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×