دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ماه طلعت؟

نوای غم به گوش چرخ پیر است

و یا بانگ جگرسوز بشیر است

 

که می‌گوید ایا اهل مدینه

خبر آورده‌ام با سوز سینه

 

باران ناآرام

رسید و دست‌هایش نقطه‌چین بود

علم بر دست و دستش بر زمین بود

 

چه ناآرام می‌بارید باران

دل هر قطره یک ام‌البنین بود

 

با کاروان نیزه (بند هفتم)

از دست رفته دین شما، دین بیاورید!

خیزید، مرهم از پی تسکین بیاورید!

 

دست خداست، این که شکستید بیعتش

دستی خدای گونه‌تر از این بیاورید!

ای مهربان مادر من!

از من اگر پرسی از چیست؟ باشد سیه معجر من  

بشنو دهد پاسخ تو، موی سپید سر من

صد شعله دارم به سینه، باشم خجل از مدینه  

ز آنان که بردم یکی نیست، از اکبر و اصغر من

 

به خون گریه‌های مدینه

اگر سحر برسد، وای اگر سحر برسد  

همین که قافلۀ شام، از سفر برسد

همین که زینب، قصه به قصه مویه کند  

همین که طاقت ام البنین، به سر برسد

 

بازگشت اسرا به مدینه

بانگ جانسوز درا می‌آید

 کاروان اسرا می‌آید

 

کاروانى ز مشاهیر حجاز

 رفته در شام و کنون آید باز

 

شهر یثرب

کاروان، روزی‌که بر یثرب رسید

آفتاب انگار از مغرب دمید

 

ز آتشی کز طف به دل افروختند

یثرب و اهلش سراسر سوختند

 

 

اخلاص و یقین

ای گل گلزار اخلاص و یقین

بانوی کاخ شرف، امّ‌البنین

 

نام تو چون فاطمه بُد فاطمه

قدر تو معلوم باشد بر همه

 

نذر امّ‌البنین

اگر صد هزاران حوائج تو راست

اگر حاجتی خواهی بی‌کم و کاست

 

بکن نذر از بهر امّ‌البنین

پس از نذر آثار آن را ببین

آرامش دل

ای بنات النعش را تصویر پاک

حضرت امّ‌البنین روحی فداک

 

مانده کلکم در بنان نطق از بیان

تا چه گویم وصفت ای عرش آشیان

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×