دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بوی فراق

بوی فراق می‌دهد این گریه‌های من

ماتم گرفته شال سیاه عزای من

 

شرمنده‌ام که از غم زینب نمرده‌ام

آقا ببخش، در گذر از این خطای من

 

ای دل بیا و گریۀ زینب نظاره کن

گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است

دیدم شروع محشر کبرای دیگر است

 

گردون شده سیاه و فضا پر ز دود و آه

تاریک تر ز عرصۀ تاریک محشر است

 

گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین

اشک عزا به دیده زهرای اطهر است

 

من از تبار عزای محرم و صفرم

خوش آن دلی که شده دائما سرای حسن

دل خراب من و لطف یک دعای حسن

 

تمام زندگی من فدای آن کس که

تمام زندگی او شده فدای حسن

دو چشم علقمه گریان و اشکبار حسن

حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن

برای اینکه حسین است سوگوار حسن

 

محرم و صفر اندوهگین غربت او

دو چشم علقمه گریان و اشکبار حسن

 

ضریح کرببلا نقره داغ تربت او

زهیر و حر و حبیبند داغدار حسن

شکر خدا محارمِ تو دورِ زینبند

هرکس که بر کریم پناهنده می‌شود

دلمرده هم اگر برسد زنده می‌شود

آنقدر می‌دهند که شرمنده می‌شود

آیا به روز حشر سرافکنده می‌شود

 

واللهِ اعتقاد من این است تا ابد

زین خانه ناامید گدایی نمی‌رود

هر آنچه بود و هر آنچه که هست می‌بخشد

کریم آنچه بیارد به دست، می‌بخشد

هر آنچه بود و هر آنچه که هست می‌بخشد

 

ز پا فتادی اگر، یا حسن بگو بنگر

چگونه  رتبۀ شاهی به پست می‌بخشد

 

هفتاد و دو تا کرببلایی که نداری

فکر توام و صحن و سرایی که نداری

داغ حرم و درد بنایی که نداری

 

له له زده‌ام تا بنشینم لب حوض و

فواره‌ای و آب نمایی که نداری

قاتلم خنده به لب دارد و انداخت مرا

باز از گریۀ من چشم شب تار گریست

چشم مهتاب به حالِ منِ بیدار گریست

 

تا که از سینۀ خود آه کشیدم آرام

دل سنگ آب شد و آب شرر بار گریست

شد روضه‌خوان کشتۀ مظلوم کربلا

جنت، بهارِ پیرهنت أیها الکریم

از نور جامه‌ای به تنت أیها الکریم

 

ای همدم تو زمزمه‌های زلال وحی

ای جبرئیل هم سخنت أیها الکریم

تربتش عطر کربلا دارد

تربتش عطر کربلا دارد

غربتش روضۀ رضا دارد

 

گنبدش، آسمان... طلایش، نور

روزها گنبد طلا دارد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×