دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کیست این، فرزند وصل عادیات و کوثر است

سائلی که حلقۀ در را به وقتش می‌زند

دست صاحبخانه روزی سر به بختش می‌زند

 

ای گدا، بر حاتم این در سلیمان رو زده

نوح هم این آستان را بارها جارو زده

اوّل قمر طاها

دیشب گذری کردم از کوچۀ میخانه

دیدم همه مستان را دیوانۀ دیوانه

 

ساقیِ بلاجویان شاداب و لبِ خندان

می‌داد به سرمستان پیمانه به پیمانه

 

رطب سفرۀ مولا‌ آمد

خاکِ ‌این خانه زَرَش بیشتر است

لُطفَش از دور و بَرَش بیشتر است

 

کارِ ما دستِ کریمی باشد

که شلوغیِ سَرَش بیشتر است

 

سروران مثل تو ارباب ندیدند حسن!

سبط اکبر! به پیمبر چه شباهت داری

نکند‌ آمده‌ای قصد نبوت داری؟

 

بی سبب نیست که بر سجده می‌افتی هرشب

به روی شانۀ خود بار ‌امامت داری

سفر به مدینه

این گدا سوی مدینه سفری می‌خواهد

تا بیاید حرمت راهبری می‌خواهد

 

زان نفس‌ها که بر آن شامی گستاخ زدی

دل بیچاره من هم اثری می‌خواهد

«جعده» و «رباب»

حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند

رد دو دست اباالفضل روی آب بماند

 

حسن شدی که سؤال غریب کیست در عالم

میان کوچه و گودال بی‌جواب بماند

 

حسین نیز غریب است اگر شبیه برادر

ولی بناست بقیع حسن خراب بماند

 

روضۀ مکشوف

نه بوی مشک نه چون بوی نافه‌ی ختن است

نه بوی یاسمن است این نه بوی یاس من است

 

نه بوی چادر خاکی نه عطر آن گودال

بقیع روضه‌ی مکشوف کوچه و زدن است

 

حسین‌تر

خیال کن که دری سر به سر شرر شده باشد

به روی پاشنه چرخیده در به در شده باشد

 

خیال کن که حسن لحظه‌ی کبودی مادر

دلش بگیرد از این غصه که پسر شده باشد

ضریح خیالی

یکی کم است هزاران کفن اضافه کنید

سه تا سه تا به تنش پیرهن اضافه کنید

 

کمی خیال کنید و ضریحی از زنجیر

به شکل پنجره بر این بدن اضافه کنید

زینب به پای تشت تو از دست می‌رود

گل کرده در زمین، کرم آسمانیت

آغوش باز می‌رسد از مهربانیت

 

حالا بیا و سفره مینداز سفره‌دار

حالت خراب می‌شود و ناتوانیت

 

دارد مرا شبیه خودت پیر می‌کند

جان برده از تمام تنم نیمه‌جانیت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×