دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
از زبان حضرت رباب به حضرت علی اصغر (ع)

مگه من مادر چندتا پسرم که کشتنت؟

قربون دندونای شیریت برم که کشتنت

 

هنوزم بعضی شبا خواب می‌بینم شیر می‌خوری

هنوزم نمی‌شینه تو باورم که کشتنت

 

هر شبش شد پر ستاره

رفته تاب شیرخواره، وای بیچاره رباب

نیست وقت استخاره، وای بیچاره رباب

 

برد آقا تا که سیرابش کند، با ناله کرد

بر لب خشکش اشاره، وای بیچاره رباب

شهادت حضرت علی اصغر (ع) روی دست پدر بزرگوار

 

باز می‌خواهم به مستی سر کنم

روی طبع خویش را زیور کنم

 

طفل طبعم چون گران جانی کند

دیده بهرش مهد جنبانی کند

 

حضرت على اصغر (ع)

 

سلام ما به حسین و علىّ اصغر او!

 امیر عشق که گهواره بود سنگر او

 

رضیع و داده خدایش نشان سربازى

 صغیر و بر همه پیدا مقام اکبر او

از تبار آینه‌ها

 

ای از تَبار آینه‌ها، گَرد کوی تو!

وی آبِ روی کوثر و تَسنیم، جوی تو!

 

کار بزرگ کرده ز بس دست کوچکت

شد دست‌ها دراز ز هر سو، به سوی تو

حدود شرعی

بخواب گل پسرم تو کْجا و باران‌ها

لب تو چشمۀ دریا و تشنه انسان‌ها

 

سفیدتر ز گلویت ندیده است کسی

گلوی تو شده مضمون ناب دوران‌ها

سفینۀ خون

به گاهواره‌ات ای هُرم التهاب، بخواب!

تو خانه‌زادِ غمی، لحظه‌ای بخواب، بخواب!

 

تو را چو چشمۀ باران به دشت خواهم برد

بخواب در بَرَم ای روح سبزِ آب، بخواب!

گُلخنده حنجر

تا فاش کنی شقاوت قوم شریر

با گردن کج، کشیده‌ای منّت تیر

 

گُلخندۀ حنجر تو بر ناوک ظلم

رمزی است ز پیروزی خون بر شمشیر

تیغ گلو

با تیغ گلو، به قلب لشگر زد و رفت

بر دوش پدر، ساغر کوثر زد و رفت

 

در لحظۀ پیروزیِ خون بر شمشیر

لبخند ظفر به خصم کافر زد و رفت

به: گلوی کوچک حضرت علی اصغر (ع)
بهار کوچک عشق

گلوی نازکش یاس تر آورد

به رویت دست مولا گل برآورد

 

خداحافظ بهار کوچک عشق

خزان، تیر سه شعبه آخر آورد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×