دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مدح و مصیبت حضرت ابالفضل العبّاس علیه السّلام

          

برخیز تا زنیم به دامان یار، دست

گیرد مگر ز عاشق خود آن نگار، دست

 

آن ماه‌چهره‌ای که به صد مهر می­‌کشد

خورشیدوار بر سر هر سنگ و خار، دست

نگاه نافذ او جذبۀ علی را داشت

   

مه سپهر وفا آفتاب امّ بنین

حسین روی و علی صولت و حسن آیین

 

جبین ز صدمۀ آهن چو مصحف پامال

بدن ز تیر شده بال جبرئیل امین

 

حسین تشنه و سیراب وحشی صحراست

   

چو دید تشنۀ لب‌های خشک او دریاست

به آب خیره شد و ناله‌اش ز دل بر خاست

 

که آب از چه نگردیدی از خجالت آب

تو موج می‌زنی و تشنه یوسف زهراست

کتاب عشق حسین

  

سلام باد به چشم و به دست و بازویش

درود باد به ماه جمال دلجویش

 

ز معجز نبوی ارث می‌برد چشمش

به ذوالفقار علی رفته تیغ ابرویش

 

روا بود که به زهرا پسر بخوانندش

  

سزد ز مهر فلک خوبتر بخوانندش

قمر، نه رشک هزاران قمر بخوانندش

 

قسم به خون شهیدان حق روا باشد

که سیّدالشّهدای دگر بخوانندش

چراغ هاشمیان

   

درود صبر و سلام رضا به همّت او

دل فرات بود مشتعل ز غیرت او

 

به شیرخوارگی او را شناخت شیر خدا

که بوسه زد به جبین و به دست و صورت او

شانه مزن مویت را

             

جلوه کن در دل شب، صورت مهتاب بکش

خَم بینداز به ابرویت و محراب بکش

 

فکر ما نیز بکن، شانه مزن مویت را

عاشقان را به سر ِ دار ِ پُر از تاب بکش

یا قمر العشیره ادرکنی

               

دل شوریده نه از شور شراب آمده مست

دین و دل ساقی شیرین سخنم برده ز دست

ساغر ابروی پیوسته او محوم کرد هر که را نیستی افزود به هستی پیوست

طلوع

          

مه شب کند هماره به چرخ برین طلوع 

در روز کس ندیده کند بر زمین طلوع‏ 

 

من دیده‌‏ام ولیک که اندر زمین مهی 

چون آفتاب کرده به روزی چنین طلوع‏ 

طواف عشق

شب، شب ایثار و عشق و شور بود

                        جنگ سخت تیرگی با نور بود

 

حقّ و باطل از دو سو بستند صف

                        آن طرف تیغ، این طرف سرها به کف

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×