دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شهید عشق

شهید عشق را نازم! که گاهِ بذل و ایثارش

فلک را پشت لرزید از نهیب رزم و پیکارش

 

نشد سدّ رهِ او در طریق عشق و جان‌بازی

نه آه سرد طفلانش، نه اشک گرم بیمارش

 

احرام خون

 

فرمود: «مکّه مسموم»، فرمود: «مکّه سَم شد»

این خانه بار دیگر، بازار بیش و کم شد

 

دیشب دوباره جدّم، آمد به خوابم و گفت:

این خانه بار دیگر، جُرثومۀ صنم شد

 

لیلۀ پرواز

کربلا بود و شب عاشور بود

                        صحبت از ایثار و عشق و شور بود

 

لیلۀ از خویش گردیدن جدا

                        لیله‌ی پرواز کردن تا خدا

لیلۀ آخر

 

 

«ایّها السّاقی! اَدِر کأس‌الولا»

                        تا بگویم داستان کربلا

 

بازگویم داستان عاشقی

                        لب فروبندم ز ذکر مابقی

کیفر داور

 

شاه با یاران خود، گرم حضور

                        کوفیان سنگ‌دل، مست غرور

 

شد برون از خیمه‌گه آن شاه فرد

                        دید صحرایی‌ است، پُر از خاک و گَرد

پیشِ رو بهشت است

حسین آیینه‌ای زیبا نشان داد

دَمی آن سوی فردا را نشان داد

 

در آن آیینه، آن گل‌ها چه دیدند!

که از جان ریشه تردید چیدند

فصلی از یک ترکیب‌بند عاشورایی
شهید عشق

نمی‌دانم چه سوزی بود از عشق تو در سرها

که دل‌ها می‌زند پر در هوایت چون کبوترها

 

به خون پاک خود خطی نوشتی از فداکاری

کز آن حرفی نمی‌گنجد به دیوان‌ها و دفترها

خلسۀ خون

یک بار دیگر العطشم شعله‌ور شده‌ است

چشمانم از تراوش اندوه، تر شده‌ است

 

یک بار دیگر آمده‌ام یاد او کنم

افلاک را ز شیون خود زیر و رو کنم

هفتاد و دو آیینۀ توحیدپرستی

 

ای گردش چشمان تو سرچشمۀ هستی

ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی؟

 

خورشید که سرچشمۀ زیبایی و نور است

از میکدۀ چشم تو آموخته مستی

۳

 کمی آهسته رو بگذار تا زینب شود یارت حیاتم بخش، یک‌بار دگر از فیض دیدارت

 

به جان مادرم رخصت بده، ای یوسف زهرا که زینب با کلاف جانِ خود گردد خریدارت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×