دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بوسه‌گاه رسالت

 

ای دوست! داستان تو رازی شنیدنی است  

گل‌های زخم تازه! ز باغ تو چیدنی است

گفتند سر گذشت غمت را، هزار بار  

ای لاله! باز قصۀ داغت شنیدنی است

 

سرمۀ چشم

ای جهان غرق تمنایت، حبیبی یا حسین! 

ای بهشت ما تولایت، حبیبی یا حسین!

می‌شوی موسی کلیم اللَّه وقتی بنگرد 

برقی از طور تجلایت، حبیبی یا حسین

شهید گریه

آفریدند تو را تا که مسیحا باشی

همه چون خادم دربار و تو آقا باشی

 

آفریدند تو را از طبق گریه‌ی نور

تا که جانسوزترین واژه‌ی دنیا باشی

 

لا مکان

مانند نور آمدی و لا مکان شدی

پرواز آسمانی هفت آسمان شدی

 

با جلوه‌های نوری بالا نشین خود

خورشید صبح و ظهر و غروب اذان شدی

سامرایی شده‌ام...

یازده بار جهان گوشۀ زندان کم نیست کنج زندان بلا گریۀ باران کم نیست

 

سامرایی شده‌ام، راه گدایی بلدم لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست

 

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

ای غریب غروب سامرا

السلام علیک یا مولا

عالمی را غریبی‌ات کشته

ای غریب غروب سامرا

عالمی را غریبی‌ات کشته

کوتاه سروده
شعور خیزران

آن طشت که خون عشق را می‌نوشید

در فهم دلیل خون او می‌کوشید

آن روز شعور خیزران جالب بود

انگار لبان وحی را می‌نوشید

به مناسبت شهادت امام جواد (ع)
مانند عاشورا ورق زد داستان را

زهرش اثر کرد و گرفت از تو توان را

طوری که حتی تار دیدی این و آن را

 

وقت زمین افتادنت احساس کردی

در باغ سرسبز تنت رنگ خزان را

بابا برایم دعا کن

دیگر شکستن ندارد، بال و پر کوچک من

می‌ترسم از هم بپاشد، این پیکر کوچک من

 

آه ای سر روی زانو، ای ماه آشفته گیسو

دیشب خودت روضه خواندی، بر منبر کوچک من

 

حرمت آیه‌­های قرآن

گریه کن تا غمت سبک بشود، گریه کن خیمه‌های ویران را

می‌دوانی کدام سوی زمین، چشم­‌های هنوز حیران را؟

 

خاک‌ها را که خون به دل کردند، آب را تا همیشه گل کردند

آتش کینه‌هایشان سوزاند، تکّه‌های دل بیابان را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×