دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ارث قبیله

ارث قبیله است که هرکس جوان‌تر است

مویش سفید گشته و قدش کمان‌تر است

 

این بیست و پنج سال که سنی نمی‌شود

اما بهار عمر شما پر خزان‌تر است

 

دلبند رضا

همین که حاصل یک عمر لبخند رضا هستی

محمد هم که باشی باز دلبند رضا هستی

 

میان بهترین‌هایی چه تفضیلی از این برتر

که بابای علی هستی و فرزند رضا هستی

 

گریۀ بی پایان

آسمان هم خجل از چشم تو و بارانت آخری نیست بر این گریۀ بی پایانت

 

آب می‌بینی و طفل و گل و سقا و جوان بیشتر می‌شود انگار غم پنهانت

بند هفتم: حَبلُ المَتین

در گوشۀ افق  پل رنگین کمان زدی

هفتاد و دو  بهشت زمرّد فشان زدی

 

تا پاسدار خون تو خون خدا شود

بطلان به خطّ کوفی «خطّ امان» زدی

اشک دوا

 

آسمان هم خجل از چشم تو و بارانت

آخری نیست بر این گریۀ بی پایانت

 

آب می‌‌بینی و طفل و گل و سقا و جوان

بیشتر می‌‌شود انگار غم پنهانت

 

۳

طشت، حیرت زدۀ نغمۀ قرآن من است

خیزران اشک فشان بر لب و دندان من است

 

دیدۀ فاطمه بر چوب تو و طشت طلا

نگه دختر من بر لب عطشان من است

نفهمیند یاسین را

رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد

 

دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد

چقدر روضه‌ها شبیه هم است

 

آنکه بر محضر شما نرسد

مطمئنا که تا خدا نرسد

 

بهتر است اینکه زیر خاک رود

آن سری که به سامرا نرسد

یاد روضه

یک بار اگر روی زمین افتادم صد بار به یاد روضه‌ات جان دادم

یک بار تنور خولی و بار دگر یاد سر و تشت و خیزران افتادم

 

با کاروان نیزه (بند پنجم)

کو خیزران که قافیه‌اش با دهان کنند

آن شاعران که وصف گل ارغوان کنند

 

از من به کاتبان کتاب خدا بگو

تا مشق گریه را به نی خیزران کنند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×