دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
هفتاد و دو سرمست

طوفان حماسه و فداکاری بود

چشمان غروب، گرم خونباری بود

 

هفتاد و دو سرمست، ز پا افتادند

وز ساغرشان، خون خدا جاری بود

 

چه صبری!

ابلیس به یک سوی جنون می‌کارد

در سوی دگر آتش و خون می‌بارد

 

دارد به زمین خون خدا می‌ریزد

حقا که خداوند چه صبری دارد

 

فریاد زخم خورده

حَبلُ الوریدِ عالم و حَبلُ المَتین: حسین

سررشتۀ امیدِ زمان و زمین: حسین

 

دریای خلقت از ازل افتاد در خروش

تا فاطمه صدف شد و دُرّ ثمین: حسین

 

میدان دل

سراپا تشنگی، امّا دلش دریاتر از دریا

و رقصی در میان خون خود زیباتر از زیبا

 

چه شوری داشت آن شیدایی­‌ات بالا بلند من

که در میدان دل، سر برده‌­ای بالاتر از بالا

خون خدا

یکی جامه از تن دریا بیرون کشید

یکی انگشتری ماه را دزدید

اما کسی به غیر خدا

یاقوت خون تو را برنداشت

با کاروان کربلا

این دل شوریده همچون نی، نوا دارد هنوز

ناله‌ها از جان به شور نینوا دارد هنوز

 

ای حسین ای تشنه کام کربلا، در ماتمت

جویبار خون، نشان از چشم ما دارد هنوز 

به عشق کوشیدن

ز خون کیست که شور حماسه می‌جوشد؟ ز سعی کیست که عالم به عشق می‌کوشد؟

ز داغ کیست که جان زمانه می سوزد؟ فلک ز اشک، به دامن ستاره می‌دوزد؟

ببین به عرش،ملائک سرشک می‌بارند بلند نام کسی را به عشق می‌خوانند

بغض انارینۀ ۲

خورشید که شد تجزیه، ترکیب ندارد

نوری است به هم ریخته، ترتیب ندارد

 

گودال پر از بغض انارینۀ سرخی است

این سرخ معطر شده را سیب ندارد

 

کوتاه سروده
بی خون تو مرز عشق ناپیدا بود

بی داغ محبت تو دل رسوا بود

بی خون تو مرز عشق ناپیدا بود

 

گر عشق تو رنگ غم نمی‌داد به دل

عشق و دل و غم، سه لفظ بی معنا بود

هر که حسینی است خدا یار اوست

نام تو را جار زدم از ازل

ای پسر حضرت خیر العمل

 

نام شما مایۀ آزادگی است

حسن ختام غزل زندگی است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×