دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عاشق‌ترین‌ها را همین جا می‌توانی دید

گفت این بیابان قتلگاه سرترین سرهاست

این منزل در خاک و خاکسترترین سرهاست

 

نام و نشان‌ها را به جایی دور اندازید

نام و نشان در شأن نام آورترین سرهاست

 

فرصت ندادم آتش از دستش بروید

شب بود و روحم درسکوتی نوحه گرشد فرمانروای سینه‌های شعله ورشد

چشمم که می‌بایست شب را درنوردد درخیمه با طفلان گریان همسفرشد

گفتید: من بیماربودم... آه اما هر عضو من بر چشم شیطان حمله ورشد

به کدامین گناه

فراز منبر نی قرص ماه می‌بینم خدای من نکند اشتباه می‌بینم

 

بتاب یوسف من بوی گرگ می‌شنوم بتاب راه دراز است و چاه می‌بینم

غزل بی سر

شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست این‌گونه زخم خورده و بی سر بیاورم

 

 یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم

با کاروان نیزه (بند اول)

می‌‌آیم از رهی که خطرها در او گم است

از هفت منزلی که سفرها در او گم است

 

از لا به لای آتش و خون جمع کرده‌ام

اوراق مقتلی که خبرها در او گم است

خاک مسیح

پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟ این سرزمین غمزده در چشمم آشناست این خاک بوی تشنگی و گریه می دهد گفتند:«غاضریه» و گفتند:«نینوا»ست دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح آهسته زیر لب به خودش گفت: کربلاست

 

به مناسبت روز حافظ
خیمۀ ماتم

چه دشوار است پیمودن، به هجران تو، منزل‌ها

به یادت آنچنان گریم، که ماند ناقه در گل‌ها

 

ز خون دل کنم رنگین، به راه عشق، محمل‌ها

ز داغت ای گل عطشان! شرار افتاده در دل‌ها

 

"الا یا ایها الساقی! أدر کأسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها"

شهید ظهر تشهٌد

کجاست کعبه اگر مسجد الحرام تویی تو

قسم به کرب‌و‌بلا، حج من، تمام تویى تو

 

همه نمازى و نیت، قیامِ توست قیامت

شهید ظهر تشهّد تویى؛ سلام، تویى تو

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×