دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نزدیک‌تر از جان

 

حال اطفال خود، ای پیش‌رو قافله! بین

گردن سلسله‌ای، بسته به یک سلسله بین

 

به ‌سر خار مغیلان، به ره شام بلا

دل‌شکسته همه را پای پُر از آبله بین

 

پیام محبوب

 

در ره عشق، عجب شهرت و نامی دارم

هر دم از جانب محبوب، پیامی دارم

 

داستانی است مرا بر سر هر ره‌گذری

بر سر هر گذری، شورش عامی دارم

 

شکسته، گسسته

 

نوری که در لطافت، از سایه، تن به تابَش

کوکب فکنْد عریان، پیکر در آفتابش

 

در پهنه بعد کشتن، بر نی پس از بریدن

سر رفت بر سپهرش، تن سود بر ترابش

رجعت سرخ

کربلا را می‌سرود این بار، روی نیزه‌ها

با دو صد ایهام معنی‌دار، روی نیزه‌ها

 

نینوایی شعر او از نای هفتاد و دو نی

مثل یک ترجیع شد تکرار، روی نیزه‌ها

 

 

تفسیر قرآن

 

تا ز چشمم، ماه روی خویش، پنهان می‌کنی

آسمانِ دیده‌ام را اختر‌افشان می‌کنی

 

تا شبِ گیسوی خود بر صبحِ رخ می‌افکنی

جمع ما را هم‌چو موی خود، پریشان می‌کنی

 

ای شمع!

 

ای شمع فروزان! به شبستان که بودی؟

دیشب به کجا رفتی و مهمان که بودی؟

 

از دوری تو رفت ز جان و دلم آرام

ای جان من! آرام دل و جان که بودی؟

خانۀ بیگانگان

 

چرا از همرهان دوش، ای سر پُر خون! جدا بودی؟

چرا پُر خاک و پُر خاکستری؟ دیشب کجا بودی؟

 

که بر روی جراحات سرت پاشیده خاکستر؟

مگر درد تو را این‌گونه دارویی دوا بودی؟

معراج عاشق

 

تا به روی نیزه، جانا! منزل و مأوا گرفتی

در کف غارت‌گرانی، طاقت از دل‌ها گرفتی

 

دامن و آغوش ما بگْذاشتی خالیّ و رفتی

جا درون مطبخ خولیّ بی‌پروا گرفتی

رهبر خضر

 

ای سر دور از بدن! روزی تو سامان داشتی

جا به دوش مصطفی با لعل خندان داشتی

 

خضر را رهبر تو بودی، جانب «عینُ الحَیات»

خود چرا در وقت مردن، کام عطشان داشتی؟

همراه کاروان

 

همراه کاروانی و همراه نیستی

گاهی مقابل منی و گاه نیستی

 

با تو تمام روز، شریک غمت شدم

همراه من در این شب جان‌کاه نیستی؟

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×