دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شب زمستانی‌

در انتظار تو چشمم همیشه بارانی‌ست

و بی‌تو حال و هوای دلم چه طوفانی‌ست

 

بیا که خیری از این زندگی نمی‌بینم

که لحظه‌لحظۀ عمرم پر از پریشانی‌ست

 

نوای مرثیت

 

«امّ کلثوم» از پی ستر و حجاب

اشک‌ریزان کرد با مردم خطاب:

 

ای بسا! نعمت که از خود کاستید

وی بسا! نقمت که بر خود خواستید

 

کوه و آبشار

هرچند شانه‌های تو کوهند و محکمند

چشمان آبشاری تو، راوی غمند

 

از جانب نگاه تو، هر سال می‌رسند

این ابرها، نشانۀ ماه محرّمند

 

شعر عاشورایی حزین لاهیجی
این غم غبار آینۀ مهر و ماه شد

عالم تمام نوحه کنان از برای کیست؟  دوران سیاهپوش چنین در عزای کیست؟ نیلی چراست خیمۀ نه توی آسمان؟  جیب افق دریده ز دست جفای کیست؟

در سوگ حضرت رقیه (س)
گل و پروانه

ملیکه‌ای که سماوات در پناهش بود هزار مرثیه در عمق هر نگاهش بود

قیام کرد علیه خزان چو ابر بهار و قطره قطرۀ چشم ترش سپاهش بود

بغض انارینه

آسمان تاب ندارد تب جانکاه تو را

وزمین طاقت یک گریۀ کوتاه تو را

 

خواستی در عطش قافله فریاد کنی

بغض آمد به گلو، بست گلوگاه تو را

مدح حضرت علی اکبر (ع)
شبیه رحمت محض است خَلقاً و خُلقاً

خوشا دلی که فقط زیر پای او باشد

 میان شادی و غم مبتلای او باشد

 

 خوشا سری که هواخواه خدمتش باشد

 شبانه روز فقط در هوای او باشد

 

 خوشا دلی که به فرمان عقل عاشق شد

 و خواست لحظه به لحظه برای او باشد

 

آفتاب فردا

نگیر از شب من آفتاب فردا را نبند روی من آن چشمه‏‌های زیبا را

 

تو گاهوارۀ ماه و ستاره‌‏ها هستی خدا به نام تو کرده است آسمان‏‌ها را

کوتاه سروده
خورشید نمایان شده از زاویه‌ات

شب جامه سیاه کرده در مرثیه‌ات

خورشید نمایان شده از زاویه‌ات

گفتند به لب‌های حسینت نرسید

در کرب و بلا قطره‌ای از مهریه‌ات

 

حماسه

غروب بود، و افق حرف‌های گلگون داشت   ز تیر فاجعه، زینب دلی پر از خون داشت

غروب بود و غریبانه خیمه‌‏ها می‌‏سوخت   کرانه، چشم بدان حزن بیکران می‌‏دوخت  

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×