دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بند چهاردهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

ساقی شده‌ای پس می ادراک بیاور

از میکدۀ معرفتت تاک بیاور

 

ما ساکن میخانۀ چشمان تو هستیم

یک جرعه می ناب عرفناک بیاور

دستی نمانده تا بگذارم به شانه‌ات

داغی که ماند بر دل هفت آسمان فقط

داغ تو بود و غربت این کودکان فقط

 

یک مشک پاره پاره و قلبی شکسته است

میراث جاودانه‌ام از این جهان فقط

بند بیستم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

هم سفرۀ ساقی شده با نام خدا، مشک

امروز شده مبدأ هر قبله نما، مشک

 

این کیسۀ چرمی شده از نور لبالب

با مُشک در آمیخته جانش شده تا مشک

مهریۀ مادر

به دریا می‌برد یک جرعه از اندوه جانش را

که قدری پر کند مشک و بنوشد شوکرانش را

 

و مشتی غیرت از دستش درون آب می‌ریزد

معطر می‌کند دریا از او طعم دهانش را

عطر یاس

دستی بزن به زبری روی زبان مشک

خالی است از فران و ترنم دهان مشک

 

دیگر امید روشنی از سوزشش مگیر

سرخ است و بی‌ستاره سوی دیدگان مشک

فاصله

می‌بُرد روی اسب با خود پا به پا مشک

انگار تقدیرش گره می‌خورد با مشک

 

می‌خواست امیدی برای خیمه باشد

نقش ظریفی داشت در این ماجرا مشک

آب

آنجا که آب، آب گوارا، سرد

زیر رکاب و چکمۀ  او می‌تافت

او در زلال خویش نظر می‌­کرد

مثل تیغۀ عَلَم

تا به دستیاری تو عشق را برفراز آسمان علم کند

ناگزیر بود دست خویش را در حوالی زمین قلم کند

 

دید، آب و نیزه، نقشه می­‌کشند، مثل آتش از میانشان گذشت

تا حصار فتنۀ  فرات را با لبان تشنه متهم کند

از حرم تا قتلگاه با حضرت عباس (ع)

برداشته با غیرت خود مشک و علم را

آرام کند رفتن او قلب حرم را

 

برخاست سراسیمه و آشوب به پاشد

می‌رفت که برهم بزند نظم ستم را

مرثیۀ مشفق کاشانی برای حضرت عباس (ع)
علمدار

در شعلۀ نگاه تو، نقشی نبست آب     

موج هزار آینه در خود شکست آب

زان لعل لب که جوش زد از آتش عطش    

درگیر و دار حادثه، طرفی نبست آب

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×