دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گدای شب جمعه

چشم مرا پیالۀ خون جگر کنید

هر وقت تر نبود به اجبار تر کنید

 

من کمتر از گدای شب جمعه نیستم

خانه به خانه دست مرا در به در کنید

زبان حال حضرت زینب در بستر شهادت امیرالمومنین

سخت است پیش پای مردم با سر افتادن

و سخت‌تر از آن به پیش دختر افتادن

 

ما که تو را با «لا فتی» یت می‌شناسیمت

اصلاً نمی‌آید به تو در بستر افتادن

پهن شد سفرۀ احسان، همه را بخشیدی

پهن شد سفرۀ احسان، همه را بخشیدی

باز با لطف فراوان همه را بخشیدی

 

ابر وقتی که ببارد همه جا می‌بارد

رحمتت ریخت و یکسان همه را بخشیدی

فرزند داماد ما (برای ولادت امام سجاد علیه‌السلام)

بنا نیست امروز افسرده باشیم

پس از چند شب باز پژمرده باشیم

 

مگر می‌شود نور را دیده باشیم؟

ولی دل به خورشید نسپرده باشیم

زبان حال حضرت زینب با مادر پهلو شکسته (سلام الله علیهما)

دیگر در آسمان امیدم ستاره نیست

انگار جز یتیم شدن راه چاره نیست

 

حالا که عازم سفری پس مرا ببر

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

برای بانوی صبر؛ به مناسبت سالروز ولادتشان

قصد کرده است خدا جلوۀ دیگر بکشد

سورۀ مریمی از سورۀ کوثر بکشد

 

بگذارید همین جا به قدش سجده کنم

نگذارید دگر کار به محشر بکشد

برای ایام ولادت حضرت زینب کبری علیها السلام

ﻏﺎﻟﺒﺎً ﺁﻥ ﮔﺬﺭی ﻛﻪ ﺧﻄﺮﺵ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ می‌شود ﻗﺴﻤﺖ ﺁنکه ﺟﮕﺮﺵ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ

 

قیمت عبد به افتادن در سجاده ست

ﺳﻨﮓ ﻓﺮﺵ ﺣﺮﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺯﺭﺵ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ

برای آن که بیابیم ما خدایت را (مدح سیدالشهدا)

برای آنکه بیابیم ما خدایت را

گرفته‌ایم نشانی ردّ پایت را

 

برای آنکه به سمت خدایشان ببری

گرفته‌اند ملائک، نخ عبایت را

پدرجان خودم

تو را آورده‌ام اینجا که مهمان خودم باشی

شب آخر روی زلف پریشان خودم باشی

 

من از تاریکی شب‌های این ویرانه می‌ترسم

تو را آورده‌ام خورشید تابان خودم باشی

باورت می شد؟

باورت می‌شد ببینی خواهرت را یک زمان

دست بسته، مو پریشان، مو کنان، مویه کنان؟

 

باورت می‌شد ببینی دختر خورشید را

کوچه کوچه در کنار سایۀ نامحرمان؟

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×