دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شُکوه محرّم

محرّم آمد و بگْرفت غم، دل ما را

 غمى که شعله زد و سوخت حاصل ما را

 

زدند خیمه‌ی ماتم به کوچه کوچه‌ی شهر

 به درد و داغ نشاندند محفل ما را

 

حلول ماه محرّم

تا خون شهید کربلا می جوشد

 با یاد محرّم، دل ما می جوشد

 

داغ غم او همیشه عالم‌سوز است

 تا هست خدا، خون خدا می جوشد

 

 

رباعی

ای تشنه‌ی سیراب ز شمشیر! حسین!

گل کرده تنت ز نیزه و تیر، حسین!

 

بر لعل تو چوب می‌زد و ابن زیاد

می‌گفت چه زود گشته‌ای پیر! حسین!

 

رباعى

اى آب روان گشته به فرمان حسین!

 در آرزوى تو جان طفلان حسین

 

سوگند به زهرا! که تویى کابینش

 خود را برسان بر لب عطشان حسین

 

رباعى

هر چند که ما گناه‌کاریم، حسین!

 امّید دگر جز تو نداریم، حسین!

 

عمری است که از خون و پیام و هدفت

 در سنگر اشک پاس‌داریم، حسین!

 

 

گل مجتبی

قاسم، گل مجتبی که دل واله‌ی اوست

ماهی است که نور سرمدی هاله‌ی اوست

 

ما را به ولای حسنت، یا زهرا!

امّید به مهر سیزده ساله‌ی اوست

 

 

شب بعد از اربعین

 

امشب دو چشم زینب اگر خواب می‌رود

با اشک چشم و خون جگر خواب می‌رود

 

امّا ز خاطرات جگرسوز کربلا

با اشک و آه و ناله مگر خواب می‌رود

 

اربعین

ما جدا از تو چه دیدیم، خدا می‌داند

تا چه دیدیم و شنیدیم، خدا می‌داند

 

این سفر بود چهل روز ولی در این راه

این چهل روز چه دیدیم، خدا می‌داند

 

سینۀ شکسته

 

ای شمر! بر صحیفه‌ی قرآن نشسته‌ای

گنجینه‌ی خداست که بر آن نشسته‌ای

 

بر جلوه‌گاه علم لدن پا نهاده‌ای

بر بوسه‌گاه ختم رسولان نشسته‌ای

 

سلام بر حسین

 

سلام بر تو و اصحاب باوفات! حسین!

که ریختند سر و جان به خاک پات، حسین!

 

مجاهدان شهیدی که با فداکاریعلم

زدند به صحرای کربلات، حسین!

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×