دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نور خدا

بیاور با خودت نور خدا را

تجلی‌های مصباح‌ الهدی را

 

به ‌پا کن کربلایی در دل ما

تو که تا شام بردی کربلا را

 

اتمام مأموریت

دگر از کربلا آن شور و غوغا برنمی‌خیزد

 از این صحرا به جز توفان غم‌ها برنمی‌خیزد

 

بیابان را سکوت غم به کام خود فرو برده

 صدایى جز خروش موج دریا برنمی‌خیزد

 

آرزوی اربعین کربلا

نور مهر آن نگار ماه‌رو دارم هنوز

 سرفرازم چون به مهرش سر فرود آرم هنوز

 

رهنورد کوى عشقم، راه را گم کرده‌ام

 در پى گمگشته‌ی خود جست‌وجو دارم هنوز

 

حسین بن على (ع)

اى که اندر فُلک هستى، ناخدایى می‌کنى!

 از کمال بندگى، کار خدایى می‌کنى

 

با نگاهى می‌گشایى عقده‌ی شب را ز صبح

 نى همین در کار ما مشکل‌گشایى می‌کنى

 

در قتلگاه

می‌سوزد از شراره‌ی عشق خدا و باز

آتش به جان اهل هوس می‌زند حسین

 

آبش اگر دهند که هرگز نمی‌دهند

با کام خشک و سوخته پس می‌زند حسین

 

میزبان عشق

اى تنت در خاک و خون غلتیده از شمشیرها!

 پیکر عریان تو پوشیده از شمشیرها

 

چشم‌هاى جوشنت گرییده خون از تیرها

 زخم‌هاى پیکرت خندیده از شمشیرها

 

شب عاشورا

 

خدا کند نرود امشب و سحر نشود!

 که روز ما ز شب تار، تیره‌تر نشود

 

چه فتنه‌ها که به دنبال این سحر نبُوَد

 خدا کند نرود امشب و سحر نشود!

سلیمان زمان

در صف کرببلا جان جهان را کشتند

 سبب خلقت پیدا و نهان را کشتند

 

یک جهان اهرمن از کین به هواى زر و سیم

 جمع گردیده، سلیمان زمان را کشتند

 

 

پسر فاطمه

 

بی‌دلانى که دم از عشق به تزویر زدند

 سنگ بر آینه‌ی عصمت و تطهیر زدند

 

پیروان پدر فاطمه از جهل و غرور

 پسر فاطمه را کشته و تکبیر زدند

 

بیابان بلا

 

در بیابان بلا کعبه‌ی غم پیدا شد

 اوّلین منزل صحراى قِدَم پیدا شد

 

زین سفر، مقصد ما کرببلا بوده و هست

 کربلا قبله‌ی ارباب کرم پیدا شد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×