دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ایثار زینب

 

آنان که رزق عاقل و دیوانه داده‌اند

ما را حواله بر در این خانه داده‌اند

 

پروانه شو که در حرم عشق اهل بیت

پروانه‌ی طواف به پروانه داده‌اند

طایر پر بسته

کار ما را ناله، مشکل کرده است

کاروان در شام، منزل کرده است

 

غم بسی افزون ولی غم‌خوار نه

کاروان‌سالار را سالار نه

 

یاد غریبان

 

مژده، عمّه! شام هجرم شد سحر

آمده باب عزیزم از سفر

 

بود اکنونم نشسته در کنار

می‌زدود از چهره‌ام، گرد و غبار

 

به قول طشت

خیال کن سر نی آفتاب هم باشد

نگاه زینب تو بی‌نقاب هم باشد

 

خیال کن که رقیه چه می‌کشد بی‌تو

سؤال‌هاش اگر بی‌جواب هم باشد

زیارت سر و تن

 

ز نینواى تو رفتم، چو نی نوا کردم

 چنان که بادیه‌ها را چو نینوا کردم

 

به هر کجا که نشستم، گریستم ز غمت

 به هر طرف که دویدم، تو را صدا کردم

کابوس مقتل

 پای دختر بچه وقتی غرق تاول می‌شود

 پا به پایش کاروانی هم معطل می‌شود

 

 دست بسته خواب هم باشد بیافتد از شتر

 پهلوان باشد دچار درد مفصل می‌شود

آفتاب شام

آن جا که جشن و شادى و بزم شراب بود

یک چند دل در آتش سوزان، کباب بود

 

یک سو رباب چنگ به دل مى‌‏زدى ز غم

یک سو نواى دل‏کش چنگ و رباب بود

 

اشک حسرت

 

گریه، اى دختر رباب! مکن

نرگست، شیشۀ گلاب مکن

 

روى غم‌‏هاى جان، غمى مفزاى

ز اشک حسرت، دلم کباب مکن

اسب اجل

 

امین وحی بر آن تشنه، گر رکاب نگیرد

قرار در لب کوثر، ابوتراب نگیرد

 

برادری که به اسب اجل کنند، سوارش

ز آهن ار دل خواهر بُوَد، رکاب نگیرد

 

لؤلؤ لالا

دختر شه با ادب تا دامن بابا گرفت

کار عشق و عاشقی در کربلا، بالا گرفت

 

گفت: ای جان پدر! دیدی که چرخ بی‌وفا

با چه نیرنگی تو را در کربلا از ما گرفت؟

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×