دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نور خدا

قرآن گشودم آیۀ محشر بیاورم

می‌خواستم که سورۀ کوثر بیاورم

من کیستم ز فاطمه سر در بیاورم

باید کسی شبیه پیمبر بیاورم

در دل خشک‌ترین خاک خدا دریا زاد

شب روزی که سر آمد شب و شب غالب بود

صبح میلاد تو در شعب‌ابی‌طالب بود

 

در دل خشک‌ترین خاک خدا دریا زاد

شادی شمس و قمر آینه‌شان زهرا زاد

 

خود تو دانی که ضمیر است "ک"‌ اعطیناک

با که در گفت و خطاب است خدای لولاک

زیباتر از فصل بهار

سجده‌های فاطمه شب زنده دارم می‌کند

مِهر او زیباتر از فصل بهارم می‌کند

 

هرچه دارم از دعای مادرم دارم که او

با دعایش لطف زهرا را نثارم می‌کند

 

خطبه را زینب از تو چون آموخت...

صبح شور آفرین میلادت

لحظه‌ها چون فرشتگان شادند

 

چار تن بانوی بهشتی هم

گل فشاندند و دل ز کف دادند

از تو نیامده ست زنی با وقارتر

احمد به یمن تو شده پر افتخارتر

لحظه به لحظه، واله و چشم انتظارتر

 

مادر برای دیدن تو بی قرار بود

بابا برای دیدن تو بی قرارتر

گفتم کم است دخت پیمبر بخوانمت

گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت

آمد ندا حبیبه داور بخوانمت

 

دیدم رسول اُمّ أبیهات خوانده است

گفتم کم است دخت پیمبر بخوانمت

 

دیدم تویی هر آینه، آیینه علی

گفتم عجب به جاست که حیدر بخوانمت

من همان نوکر حسین توام

قرّه العین مرتضی زهرا

بهجه القلب مصطفی زهرا

 

می‌شوم بنده زاد خانۀ او

می‌روم تا به عرش با زهرا

روز محشر تو می‌کنی محشر

حرف میلاد بانوی تقواست

او که الگوی عشق دوران‌هاست

 

خادمش نوح و آدم و عیسی

زنده از لطف فاطمه عیساست

کربلا تویی...

هرکس هر آن چه دیده اگر هر کجا تویی یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی

 

در تو خدا تجلّیِ هر روزه می‌کند آیینۀ تمام نمای خدا تویی

 

میلاد تو تولد توحید و روشنی است ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی

بانوی یگانه (برای میلاد سرور زنان عالم)

شأن است و نشانه است بانوی کرم

الـحـق کـه یگـانـه اسـت بـانوی کـرم

 

گوینـد شفـاعتـش به هرکس برسد

دنـبــال بـهـانـه اسـت بـانــوی کـــرم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×