دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
جلو‌ه‌ای از «هل اتی»

نوری درخشید و به عالم روشنا داد

هادی شد و ره را نشان بر آشنا داد

 

ظلمت زدود از دهر و چندان فیض بخشید

تا بر کویر جانمان آب بقا داد

 

به یاد لب تشنۀ کربلا بود

تشکر ز خالق نهایت ندارد

که حمد خداوند، غایت ندارد

 

بزرگی و الطاف و احسان سبحان

به رحمت و نعمت، نهایت ندارد

 

بهشت، این همه لطف و صفا کجا دارد؟

عجیب هیئت تو بوی کربلا دارد

چقدر حال و هوای حرم صفا دارد

 

میان روضۀ تو بوی سیب می‌آید

و بعد، رایحۀ قتلگاه را دارد

خادم الحسین

داده خدا مقام مرا خادم الحسین

ارباب خوانده نام مرا خادم الحسین

 

من بی حسین گمشده‌ای بی نشانه‌ام

بنویس پس تمام مرا خادم الحسین

دارم امید یک عرفه مَحرمم کنی

قربان چشم یار که مانده به راه من

از دور هم به سوی تو باشد نگاه من

 

من از قرارگاه شب قدر آمدم

یعنی غروب مُزدلفه شد پناه من

 

بیچاره می‌شوم اگر از تو جدا شوم

دستم بگیر ای غم تو تکیه گاه من

حیف است بهر خود کفنی دست و پا کنم

 

آخر نشد شبیه شهیدان دعا کنم

با ناله‌های خویش دلت را رضا کنم

 

احرام بسته‌ات نشدم مثل حاجیان

دل را چگونه با عرفه آشنا کنم

 

ای کاش مَحرم جبل الرحمه‌ات شوم

تا در رکاب آیم و در خون شنا کنم

به مناسبت ضربت خوردن امام علی (ع)
دیشب حسینش همچو باران اشک می‎‌ریخت

دیشب سحر را باب محنت باز گردید

سوز و گداز مرغ شب آغاز گردید

 

دیشب درون سفرۀ شب زنده داران

غم بود و ماتم بود و رنج و درد و حرمان

مدح امام حسن (ع)
صلحش برای شیعه هدایت به کربلاست

ای عاشقان به حُسن حسن ابتدا کنید

بر خلق و خوی فاطمی‌اش اقتدا کنید

 

باید که ما شبیه حسن مادری شویم

پس اقتدا به سیرۀ خیرالنسا کنید

بر لبت ذکر حسین است به هر شام و سحر

 

باز از مَهد امامت خبری می‌آید

خبرِ تازه‌تر از تازه‌تری می‌آید

 

همه گویند به هم بخت جهان وا شده است

این خبر با سند معتبری می‌آید

بنویسید حسین

با همین سوز که دارم بنویسید حسین

هر که پرسید ز یارم بنویسید حسین

 

ثبت احوال من از ناحیۀ ارباب است

همۀ اهل و تبارم بنویسید حسین

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×