دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
موج خون

گودال، ز موج خون به گرداب افتاد

لرزید زمین، سپهر در تاب افتاد

دل‌ها همه خون و دیده‌ها دریا شد

کشتیّ نجات خلق، در آب افتاد

لبّیک فنا

از مکّه به صحرای بلا تاخت حسین

در کرب‌وبلا، کعبه دل ساخت حسین

 

احرامی خون ببست در مسلخ عشق

لبّیک فنا به شور بنواخت حسین

حنجرۀ غریب

با خون تو، منشور خدا امضا شد

حیثیّت عشق، تا ابد ابقا شد

 

از حنجرۀ غریبِ «هل من ناصر»

آه دو جهان به ناله‌ات سودا شد

عشقی هم اگر هست ...

در سینه، غمت گوشه‌نشین باشد و بَس

خاک قدمت، مُهر جبین باشد و بَس

 

سودای جهان، بی‌غم عشقت هوس است

عشقی هم اگر هست، همین باشد و، بَس

 

داستان دوبارۀ کوچه

هم به دیوار بستگی دارد

هم به مسمار بستگی دارد

 

داستان دوبارۀ کوچه

به شب تار بستگی دارد

آن شیری که چشمانش دو آهو داشته

بر فراز چشم‌های خود دو چاقو داشته

مردم کج‌فهم می‌گویند ابرو داشته

 

گفته‌اند عباس تو گونه‌ای شیر نر است

شیر … آن شیری که چشمانش دو آهو داشته

رعناتر از اکبر

خوب می‌دانند اینجا از کسی سر نیستند

چشم در راه محبت‌های مادر نیستند

 

سخت شرمنده‌ است زینب از حسین خویش که

با علی‌ها هدیه‌های او برابر نیستند

 

نذر مظلومیت حضرت رقیه (س)
ستاره

تنش لبریز زخم تازیانه

شب و ماه خرابه، آشیانه

 

گل پرپر پدر را خواب می‌دید

ستاره نم‌نم از چشمش روانه

به: گلوی کوچک حضرت علی اصغر (ع)
بهار کوچک عشق

گلوی نازکش یاس تر آورد

به رویت دست مولا گل برآورد

 

خداحافظ بهار کوچک عشق

خزان، تیر سه شعبه آخر آورد

تقدیم به حاج سعید حدادیان ، آنکه همیشه با من مهربان است
زحمت

پایش ز دست آبله آزار می‌کشد

از احتیاط دست به دیوار می‌کشد

 

در گوشۀ خرابه کنار فرشته‌ها

«با ناخنی شکسته ز پا خار می‌کشد»

یکی من ـ یکی تو

قدم من نفس من زمین تو هوا تو

به اینجا رسیده «من» م با دو تا «تو»

 

بیا شاید این بال‌هامان پریدند

خدا را چه دیدی، تو حالا بیا تو ...

 

 برای پر و بال اینجا نشینم

کمی آسمان باش و من هم برا تو

سنگ غسل

کیست امشب در دل طوفانی او جا کند

قطره‌های تاولش را راهی دریا کند

 

گرد و خاکی گشته بود، اما هنوز آئینه بود

صفحۀ آئینه را فردای محشر وا کند

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×