مشخصات شعر

تنها در میدان

به نیزه تکیه زد مردی که تنها مانده در میدان

کنار پیکر خونین سربازان جاویدان

 

چه مردی، آنکه دریاها عطش پیمای او بودند

چه دریایی که انگشت‌اش به توفان می‌دهد فرمان

 

شمیم بوستان دارد نگاه آسمان رنگش

و می‌چرخد میان چشم هایش سبحۀ باران

 

چه کوه بی نظیری، آنکه بالای بلند او

خراج از ابر می‌گیرد و باج از گردۀ توفان

 

چه مردی؛ آن که مثل فاتح خیبر نشان دارد

«دل از بازوی پولادین و از سر پنجۀ ایمان»

 

افق سرشار از گرگ است از آدم نماهایی

که از عهد ازل خو کرده بر سر پیچی از پیمان

 

به نیزه تکیه زد، گویی ستون عرش بر پا شد

تجلی کرده در آیینه‌هایش حضرت سبحان

 

سخن کوتاه می‌دارم که فردا مرد میدان‌ها

شبیه حضرت یحیا تلاوت می‌کند قرآن

تنها در میدان

به نیزه تکیه زد مردی که تنها مانده در میدان

کنار پیکر خونین سربازان جاویدان

 

چه مردی، آنکه دریاها عطش پیمای او بودند

چه دریایی که انگشت‌اش به توفان می‌دهد فرمان

 

شمیم بوستان دارد نگاه آسمان رنگش

و می‌چرخد میان چشم هایش سبحۀ باران

 

چه کوه بی نظیری، آنکه بالای بلند او

خراج از ابر می‌گیرد و باج از گردۀ توفان

 

چه مردی؛ آن که مثل فاتح خیبر نشان دارد

«دل از بازوی پولادین و از سر پنجۀ ایمان»

 

افق سرشار از گرگ است از آدم نماهایی

که از عهد ازل خو کرده بر سر پیچی از پیمان

 

به نیزه تکیه زد، گویی ستون عرش بر پا شد

تجلی کرده در آیینه‌هایش حضرت سبحان

 

سخن کوتاه می‌دارم که فردا مرد میدان‌ها

شبیه حضرت یحیا تلاوت می‌کند قرآن

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×