مشخصات شعر

این دست من لیاقت دامان او نداشت

افتاده دست راست خدایا ز پیکرم

بر دامن حسین رسان دست دیگرم

 

چون دست من لیاقت دامان او نداشت

انداختم به راه، که بردارد از کرم

 

بى دست من ز دست حسینم گسسته دست

اى دست حق بگیر تو دست برادرم

 

اى دست راست رو به سلامت که تا ابد

این خاطره ودیعه سپارم به خاطرم

 

اى دست چپ ز یارى من بر مدار دست

من در هواى آب به شوق تو مى‌پرم

 

آبى که آبروى من و اعتبار توست

بر تشنگان اگر نرسد خاک بر سرم

 

آب فرات نیست به مشک، آبروى اوست

بر پیشگاه آبروى خلق مى‌برم

 

نى نى نه آبروى فرات و نه آب اوست

خود آبروى ام‌بنین است؛ مادرم

 

مردم به حفظ دیده زهر چیز بگذرند

من بهر آب حاضرم از دیده بگذرم

 

اى دست دامن تو و دست نیاز من

تا همتت به عرصۀ پیکار بنگرم

 

در عمر خویش منتى از کس نبرده‌ام

اینک به ناز منتت اى دست حاضرم

 

ترسم تو هم ز دست روى، بى تو مشک را

آخر به دست ناوک دلدوز بسپرم

این دست من لیاقت دامان او نداشت

افتاده دست راست خدایا ز پیکرم

بر دامن حسین رسان دست دیگرم

 

چون دست من لیاقت دامان او نداشت

انداختم به راه، که بردارد از کرم

 

بى دست من ز دست حسینم گسسته دست

اى دست حق بگیر تو دست برادرم

 

اى دست راست رو به سلامت که تا ابد

این خاطره ودیعه سپارم به خاطرم

 

اى دست چپ ز یارى من بر مدار دست

من در هواى آب به شوق تو مى‌پرم

 

آبى که آبروى من و اعتبار توست

بر تشنگان اگر نرسد خاک بر سرم

 

آب فرات نیست به مشک، آبروى اوست

بر پیشگاه آبروى خلق مى‌برم

 

نى نى نه آبروى فرات و نه آب اوست

خود آبروى ام‌بنین است؛ مادرم

 

مردم به حفظ دیده زهر چیز بگذرند

من بهر آب حاضرم از دیده بگذرم

 

اى دست دامن تو و دست نیاز من

تا همتت به عرصۀ پیکار بنگرم

 

در عمر خویش منتى از کس نبرده‌ام

اینک به ناز منتت اى دست حاضرم

 

ترسم تو هم ز دست روى، بى تو مشک را

آخر به دست ناوک دلدوز بسپرم

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×