مشخصات شعر

جگر آتشین

خون بر لبش نشست، عرق بر جبین نشست

پنجاه و چند مرتبه آقا زمین نشست

 

پنجاه مرتبه به زمین خورد و ایستاد

از بس که زهر بر جگرش آتشین نشست

 

در کوچه بود یاد حسن بود و مادرش

یک دفعه پیر شد به رخش چند چین نشست

 

یک دست روی پهلو و یک دست بر جگر

در حجره، یاد جد غریبش زمین نشست

 

بالا سرش دو مادر گیسو سپید بود

یعنی کنار فاطمه، ‌ام البنین نشست

 

چسباند تا که سینۀ خود را به خاک، دید

 چرخاند روی سینه و آن لاله چین نشست

 

از  تل کنار عمۀ خود داد زد ولی

ضرب هزار و نهصد و پنجاهمین نشست

 

یابن الشبیب ابروی او را سنان شکست

«والشمر جالس» به روی سینه این نشست

 

با عمه رفت کوفه و با عمه شام رفت

در کوچه دید دخترکی دل غمین، نشست

 

با آستین پاره سرش را گرفت، حیف

از بام آتشی به همین آستین نشست

 

سنگی که خورد بر سر بابا کمنانه کرد

بر گونه‌های کوچک آن نازنین نشست

 

جگر آتشین

خون بر لبش نشست، عرق بر جبین نشست

پنجاه و چند مرتبه آقا زمین نشست

 

پنجاه مرتبه به زمین خورد و ایستاد

از بس که زهر بر جگرش آتشین نشست

 

در کوچه بود یاد حسن بود و مادرش

یک دفعه پیر شد به رخش چند چین نشست

 

یک دست روی پهلو و یک دست بر جگر

در حجره، یاد جد غریبش زمین نشست

 

بالا سرش دو مادر گیسو سپید بود

یعنی کنار فاطمه، ‌ام البنین نشست

 

چسباند تا که سینۀ خود را به خاک، دید

 چرخاند روی سینه و آن لاله چین نشست

 

از  تل کنار عمۀ خود داد زد ولی

ضرب هزار و نهصد و پنجاهمین نشست

 

یابن الشبیب ابروی او را سنان شکست

«والشمر جالس» به روی سینه این نشست

 

با عمه رفت کوفه و با عمه شام رفت

در کوچه دید دخترکی دل غمین، نشست

 

با آستین پاره سرش را گرفت، حیف

از بام آتشی به همین آستین نشست

 

سنگی که خورد بر سر بابا کمنانه کرد

بر گونه‌های کوچک آن نازنین نشست

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×