مشخصات شعر

به لب خشک تو از جام محرم دادند

مثل بغض از وسط حنجره برخاسته‌ایم

همچو اشک از غم یک خاطره برخاسته‌ایم

با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته‌ایم

به هواى حرم سامره برخاسته‌ایم

 

روضۀ غربت تو حال عجیبى دارد

هرکه نامش حسن است، ارث غریبى دارد

 

جان به قربان دلت، جان به فداى سر او

فرق‌ها داشت نگاه تو و چشم تر او

که تفاوت بکند، همسرتو  همسر او

طعنه بسیار شنیده دل غم‌پرور او

 

حسن سامره! صحن حرمت محترم است

حسنى بین بقیع است که او بى حرم است

 

یاحسن، آه تو پرداختنى می‌خواهد

یاحسن، داغ تو بر سرزدنى می‌خواهد

یاحسن، نام تو دور از وطنى می‌خواهد

یاحسن، روضۀ تو سوختنى می‌خواهد

 

دل تو تنگ مدینه است که دلگیر شدى

مادرى هستى عزیزم، تو اگر پیر شدى

 

خانۀ کوچک تو هیچ کم از زندان نیست

خالى از آمدن و رفتن زندانبان نیست

بین یک مشت نگهبان که بوى ایمان نیست

زندگى با زن و بچه به خدا آسان نیست

 

خانه‌ات امنیت از دست نگهبانان داشت؟

واقعاً ایمنى از حملۀ نااهلان داشت؟

 

اصلاً این غصه به پیمانۀ تو ریخته‌اند؟

 اصلاً آقا سر پروانۀ تو ریخته‌اند؟

شعله بر دامن کاشانۀ تو ریخته‌اند؟

چل نفر در وسط خانه تو ریخته‌اند ؟

 

راه ناموس تو را بسته کسى در کوچه؟

همسرت را زده پیوسته کسى در کوچه؟

 

کوچه‌اى بود مدینه، که زنى خورد زمین

ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمین

فاطمه با لگد بددهنى خورد زمین

حسن عسکرى، آنجا حسنى خورد زمین

 

قسمت این بود که او درد و محن جمع کند

گوشوار از وسط کوچه، حسن جمع کند

 

قسمت این بود از این داغ تو را هم دادند

به تو هم موى سپیدى و قدى خم دادند

در جوانى پسر فاطمه را سم دادند

به لب خشک تو از جام محرم دادند

 

عطش پیکر مسموم تو می‌گفت حسین

نفس تشنۀ حلقوم تو می‌گفت حسین

 

پسرى داشتى و آب به لب‌هاى تو ریخت

لحظۀ تشنگى‌ات گریه به غم‌هاى تو ریخت

اشک بالاى سر پیکر تنهاى تو ریخت

خاک‌ها بر سرش از ماتم عظماى تو ریخت

 

روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى

حسن فاطمه! صد شکر که عریان نشدى

 

پسرى داشتى و زود کفن کرد تو را

کفن فاخر و شایسته به تن کرد تو را

درخور شأن تو تشییع بدن کرد تو را

تیر باران چه کسى مثل حسن کرد تو را؟

 

نیتم بود حسین و ز کفن می‌گفتم

ناخودآگاه همش یاد حسن می‌افتم

 

خواهرى داشتى و حرمت او حفظ شده

احترام دل بى طاقت او حفظ شده

بعد تو روسرى عصمت او حفظ شده

دست بسته نشده، عزت او حفظ شده

 

خواهرت بزم شراب و سر بازار نرفت

به اسیرى وسط مجلس اغیار نرفت

 

به لب خشک تو از جام محرم دادند

مثل بغض از وسط حنجره برخاسته‌ایم

همچو اشک از غم یک خاطره برخاسته‌ایم

با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته‌ایم

به هواى حرم سامره برخاسته‌ایم

 

روضۀ غربت تو حال عجیبى دارد

هرکه نامش حسن است، ارث غریبى دارد

 

جان به قربان دلت، جان به فداى سر او

فرق‌ها داشت نگاه تو و چشم تر او

که تفاوت بکند، همسرتو  همسر او

طعنه بسیار شنیده دل غم‌پرور او

 

حسن سامره! صحن حرمت محترم است

حسنى بین بقیع است که او بى حرم است

 

یاحسن، آه تو پرداختنى می‌خواهد

یاحسن، داغ تو بر سرزدنى می‌خواهد

یاحسن، نام تو دور از وطنى می‌خواهد

یاحسن، روضۀ تو سوختنى می‌خواهد

 

دل تو تنگ مدینه است که دلگیر شدى

مادرى هستى عزیزم، تو اگر پیر شدى

 

خانۀ کوچک تو هیچ کم از زندان نیست

خالى از آمدن و رفتن زندانبان نیست

بین یک مشت نگهبان که بوى ایمان نیست

زندگى با زن و بچه به خدا آسان نیست

 

خانه‌ات امنیت از دست نگهبانان داشت؟

واقعاً ایمنى از حملۀ نااهلان داشت؟

 

اصلاً این غصه به پیمانۀ تو ریخته‌اند؟

 اصلاً آقا سر پروانۀ تو ریخته‌اند؟

شعله بر دامن کاشانۀ تو ریخته‌اند؟

چل نفر در وسط خانه تو ریخته‌اند ؟

 

راه ناموس تو را بسته کسى در کوچه؟

همسرت را زده پیوسته کسى در کوچه؟

 

کوچه‌اى بود مدینه، که زنى خورد زمین

ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمین

فاطمه با لگد بددهنى خورد زمین

حسن عسکرى، آنجا حسنى خورد زمین

 

قسمت این بود که او درد و محن جمع کند

گوشوار از وسط کوچه، حسن جمع کند

 

قسمت این بود از این داغ تو را هم دادند

به تو هم موى سپیدى و قدى خم دادند

در جوانى پسر فاطمه را سم دادند

به لب خشک تو از جام محرم دادند

 

عطش پیکر مسموم تو می‌گفت حسین

نفس تشنۀ حلقوم تو می‌گفت حسین

 

پسرى داشتى و آب به لب‌هاى تو ریخت

لحظۀ تشنگى‌ات گریه به غم‌هاى تو ریخت

اشک بالاى سر پیکر تنهاى تو ریخت

خاک‌ها بر سرش از ماتم عظماى تو ریخت

 

روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى

حسن فاطمه! صد شکر که عریان نشدى

 

پسرى داشتى و زود کفن کرد تو را

کفن فاخر و شایسته به تن کرد تو را

درخور شأن تو تشییع بدن کرد تو را

تیر باران چه کسى مثل حسن کرد تو را؟

 

نیتم بود حسین و ز کفن می‌گفتم

ناخودآگاه همش یاد حسن می‌افتم

 

خواهرى داشتى و حرمت او حفظ شده

احترام دل بى طاقت او حفظ شده

بعد تو روسرى عصمت او حفظ شده

دست بسته نشده، عزت او حفظ شده

 

خواهرت بزم شراب و سر بازار نرفت

به اسیرى وسط مجلس اغیار نرفت

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×