مشخصات شعر

خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد

وقتی به جان شاخۀ طوبی خزان افتاد

اشک خدا باران شد و از آسمان افتاد

 

خون دلت ریشه دوانده بین خاک طوس

خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد

 

در سینه قلب پنجره فولاد هم شد آب

بر خاک حجره پیکرت تا نیمه جان افتاد

 

اشک کبوتر در مراثی تو کافی نیست

این قرعه بر چشم سیاه آهوان افتاد

 

ازچشم‌های خشک، سقاخانه می‌سازد

از تو دو خط روضه که دست روضه‌خوان افتاد

 

آهو نبوده کربلا، پس کار جد تو

از گرگ‌ها بدتر، به خولی و سنان افتاد

 

مثل تنوری در دلت آتش نهان داری

آری سر جدت به دست این و آن افتاد

 

با خون، لبت مثل عقیقت سرخ شد، اما

هرگز به دست ساربان یا خیزران افتاد؟

 

خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد

وقتی به جان شاخۀ طوبی خزان افتاد

اشک خدا باران شد و از آسمان افتاد

 

خون دلت ریشه دوانده بین خاک طوس

خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد

 

در سینه قلب پنجره فولاد هم شد آب

بر خاک حجره پیکرت تا نیمه جان افتاد

 

اشک کبوتر در مراثی تو کافی نیست

این قرعه بر چشم سیاه آهوان افتاد

 

ازچشم‌های خشک، سقاخانه می‌سازد

از تو دو خط روضه که دست روضه‌خوان افتاد

 

آهو نبوده کربلا، پس کار جد تو

از گرگ‌ها بدتر، به خولی و سنان افتاد

 

مثل تنوری در دلت آتش نهان داری

آری سر جدت به دست این و آن افتاد

 

با خون، لبت مثل عقیقت سرخ شد، اما

هرگز به دست ساربان یا خیزران افتاد؟

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×