مشخصات شعر

آن غروب غریب

آه! یادم نمی‌رود هرگز

غم جانسوز غارت خلخال

حملۀ نابرابر لشگر

به زنان و به خیمه و اطفال

 

صحنه‌اش بین صحن چشمانم

می‌دهد زجر هر شب و روزم

ذوالجناح آمد از دل میدان

با دو صد زخم بر سر و کوپال

 

چه بگویم از آن غروب غریب

در هیاهوی نیزه و شمشیر

تنی از روی شیب قربانگاه

غلت می‌‌خورد تا ته گودال

 

چه بگویم که تیزی خنجر

به روی حنجری فشار آورد

یک نفر بین قاتلانش شد

بر سر سر بریدنش جنجال

 

هم غرورم شکست هم قلبم

آن زمانی که دختری خسته

از روی ناقه بر زمین افتاد

دشت تاریک بود و رفت از حال

 

آن غروب غریب

آه! یادم نمی‌رود هرگز

غم جانسوز غارت خلخال

حملۀ نابرابر لشگر

به زنان و به خیمه و اطفال

 

صحنه‌اش بین صحن چشمانم

می‌دهد زجر هر شب و روزم

ذوالجناح آمد از دل میدان

با دو صد زخم بر سر و کوپال

 

چه بگویم از آن غروب غریب

در هیاهوی نیزه و شمشیر

تنی از روی شیب قربانگاه

غلت می‌‌خورد تا ته گودال

 

چه بگویم که تیزی خنجر

به روی حنجری فشار آورد

یک نفر بین قاتلانش شد

بر سر سر بریدنش جنجال

 

هم غرورم شکست هم قلبم

آن زمانی که دختری خسته

از روی ناقه بر زمین افتاد

دشت تاریک بود و رفت از حال

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×