مشخصات شعر

منای کربلا

ای منای معرفت دل‌‌هایتان

روی جانان شمع محفل‌‌هایتان

 

در هوالهو خویش را فانی کنید

عید قربان است قربانی کنید

 

مشعر و خیف و منی را بنگرید

با نگاه دل خدا را بنگرید

 

سینه نورانی، نفس‌ها مشک خیز

چشم‌ها چون ابر رحمت اشک ریز

 

خاک با مشک و عبیر آمیخته

اشک مهدی در بیابان ریخته

 

ای منی آهنگ دیگر ساز کن

دفتر اسرار خود را باز کن

 

وصف آن پیر خداجو را بگو

قصّۀ قربانی او را بگو

 

عشق اینجا خودنمایی می‌‌کند

مرگ دائم دلربایی می‌‌کند

 

کارد لرزد در کف دست پدر

روح رقصد در تن پاک پسر

 

بوسه‌‌های تیغ روی حنجر است

یا نوازش‌‌های دست هاجر است؟

 

عشق می‌‌جوشد به رگ‌‌های خلیل

تیغ می‌‌گوید که ینهانی جلیل

 

دوست بهر دوست خود را ساخته

تیغ اینجا رنگ خود را باخته

 

الله الله همّتی کن جبرئیل

تا بگیری تیغ از دست خلیل

 

اینکه کرده جان خود تسلیم دوست

لحظه‌ای، آنی نمی‌گنجد به پوست

 

در جبینش نور احمد را ببین

دیده بگشا و محمّد را ببین

 

ای قضا ز امر خدا تعجیل کن

خلق را قربان اسماعیل کن

 

ای فلک دست دعا از دل برآر

ای ملک از عرش قربانی بیار

 

آی حجّاج این ندا را بشنوید

بشنوید اینک خدا را بشنوید

 

در منی از سوی ربّ العالمین

گوسفند آورده جبریل امین

 

کای خلیل از تو پذیرفتیم ما

امتحان بود آنچه را گفتیم ما

 

کردی اجرا آنچه را ما خواستیم

بر خلیلیت تو را آراستیم

 

هر چه هست و نیست در فرمان ماست

تیغ در دست تو، حکم از آن ماست

 

بندگی کردی خلیل ما شدی

همدم بی جبرئیل ما شدی

 

این ذبیح ماست، رویش را ببوس

تیغ بگذار و گلویش را ببوس

 

گر چه طفلت تیغ ما را مشتری است

آنکه باید ذبح گردد، دیگری است

 

او سرا پایش نشان هر بلاست

قتلگاهش در منای کربلاست

 

پیش از آن کآید وجودت در وجود

بوده بر سجّادۀ خونش سجود

 

پیشتر از خلقت این روزگار

کرده اسماعیل‌ها بر ما نثار

 

تو خلیل مایی، امّا او ولی است

نام زیبایش حسین بن علی است

 

عشق تا شام ابد مرهون اوست

اشک «میثم»‌ها نثار خون اوست

 

منای کربلا

ای منای معرفت دل‌‌هایتان

روی جانان شمع محفل‌‌هایتان

 

در هوالهو خویش را فانی کنید

عید قربان است قربانی کنید

 

مشعر و خیف و منی را بنگرید

با نگاه دل خدا را بنگرید

 

سینه نورانی، نفس‌ها مشک خیز

چشم‌ها چون ابر رحمت اشک ریز

 

خاک با مشک و عبیر آمیخته

اشک مهدی در بیابان ریخته

 

ای منی آهنگ دیگر ساز کن

دفتر اسرار خود را باز کن

 

وصف آن پیر خداجو را بگو

قصّۀ قربانی او را بگو

 

عشق اینجا خودنمایی می‌‌کند

مرگ دائم دلربایی می‌‌کند

 

کارد لرزد در کف دست پدر

روح رقصد در تن پاک پسر

 

بوسه‌‌های تیغ روی حنجر است

یا نوازش‌‌های دست هاجر است؟

 

عشق می‌‌جوشد به رگ‌‌های خلیل

تیغ می‌‌گوید که ینهانی جلیل

 

دوست بهر دوست خود را ساخته

تیغ اینجا رنگ خود را باخته

 

الله الله همّتی کن جبرئیل

تا بگیری تیغ از دست خلیل

 

اینکه کرده جان خود تسلیم دوست

لحظه‌ای، آنی نمی‌گنجد به پوست

 

در جبینش نور احمد را ببین

دیده بگشا و محمّد را ببین

 

ای قضا ز امر خدا تعجیل کن

خلق را قربان اسماعیل کن

 

ای فلک دست دعا از دل برآر

ای ملک از عرش قربانی بیار

 

آی حجّاج این ندا را بشنوید

بشنوید اینک خدا را بشنوید

 

در منی از سوی ربّ العالمین

گوسفند آورده جبریل امین

 

کای خلیل از تو پذیرفتیم ما

امتحان بود آنچه را گفتیم ما

 

کردی اجرا آنچه را ما خواستیم

بر خلیلیت تو را آراستیم

 

هر چه هست و نیست در فرمان ماست

تیغ در دست تو، حکم از آن ماست

 

بندگی کردی خلیل ما شدی

همدم بی جبرئیل ما شدی

 

این ذبیح ماست، رویش را ببوس

تیغ بگذار و گلویش را ببوس

 

گر چه طفلت تیغ ما را مشتری است

آنکه باید ذبح گردد، دیگری است

 

او سرا پایش نشان هر بلاست

قتلگاهش در منای کربلاست

 

پیش از آن کآید وجودت در وجود

بوده بر سجّادۀ خونش سجود

 

پیشتر از خلقت این روزگار

کرده اسماعیل‌ها بر ما نثار

 

تو خلیل مایی، امّا او ولی است

نام زیبایش حسین بن علی است

 

عشق تا شام ابد مرهون اوست

اشک «میثم»‌ها نثار خون اوست

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×