مشخصات شعر

صاحب غم‌ها

آمد محرم، صاحب غم‌ها کجایی؟

ای داغدار اشک و ماتم‌ها کجایی؟

ای خسته از انبوه آدم‌ها کجایی؟

اصلا بگو آقا محرم‌ها کجایی؟

 

دل‌گیرم از این روزهای بی‌تو بودن

این روزهای از فراق تو سرودن

 

روزی که می‌آیی نمی‌دانم که هستم

آه ‌ای عزیز فاطمه! خالی‌ست دستم

من چشم بر دیدار چشمان تو بستم

هرشب اگر در مجلس روضه نشستم

 

امشب هم از خونابه‌های تشت خواندیم

هم زان تنی که پاره‌پاره گشت، خواندیم

 

کم‌کم جوانی هم به سر آمد، ولی تو

از لحظۀ رفتن خبر آمد، ولی تو

عمری محرم شد، صفر آمد، ولی تو

عمری به جان ما شرر آمد، ولی تو

 

این عبد بی‌مولا نمی‌خواهد جهان را

از غم رها کن دیگر ‌ای صاحب، زمان را

 

صاحب غم‌ها

آمد محرم، صاحب غم‌ها کجایی؟

ای داغدار اشک و ماتم‌ها کجایی؟

ای خسته از انبوه آدم‌ها کجایی؟

اصلا بگو آقا محرم‌ها کجایی؟

 

دل‌گیرم از این روزهای بی‌تو بودن

این روزهای از فراق تو سرودن

 

روزی که می‌آیی نمی‌دانم که هستم

آه ‌ای عزیز فاطمه! خالی‌ست دستم

من چشم بر دیدار چشمان تو بستم

هرشب اگر در مجلس روضه نشستم

 

امشب هم از خونابه‌های تشت خواندیم

هم زان تنی که پاره‌پاره گشت، خواندیم

 

کم‌کم جوانی هم به سر آمد، ولی تو

از لحظۀ رفتن خبر آمد، ولی تو

عمری محرم شد، صفر آمد، ولی تو

عمری به جان ما شرر آمد، ولی تو

 

این عبد بی‌مولا نمی‌خواهد جهان را

از غم رها کن دیگر ‌ای صاحب، زمان را

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×