مشخصات شعر

قصیدۀ محتشم در رثای امام حسین (ع)

بنال ای دل که دیگر ماتم آمد

بگری ای دیده ایام غم آمد

 

گل غم سرزد از باغ مصیبت

جهان را تازه شد داغ مصیبت

 

جهان گردید از ماتم دگرگون

لباس تعزیت پوشیده گردون

 

ز باغ غصه کوه از پا فتاده

زمین را لرزه بر اعضا فتاده

 

فلک تیغ ملامت بر کشیده

ز ماه نو الف بر سر شیده

 

ازین غم آفتاب از قصر افلاک

فکنده خویش را چون سایه بر خاک

 

عروس مه گسسته موی خود را

خراشیده به ناخن روی خود را

 

خروش بحر از گردون گذشته

سرشک ابر از جیحون گذشته

 

تو نیز ای دل چو ابر نوبهاری

به بار از دیده هر اشکی که داری

 

که روز ماتم آل رسول است

عزای گلبن باغ بتول است

 

عزای سید دنیا و دین است

عزای سبط خیرالمرسلین است

 

عزای شاه مظلومان حسین است

که ذاتش عین نور و نور عین است

 

دمی کز دست چرخ فتنه پرداز

ز پا افتاد آن سرو سرافراز

 

غبار از عرصهٔ غبرا برآمد

غریو از گنبد خضرا برآمد

 

ملایک بی‌خود از گردون فتادند

میان کشتگان در خون فتادند

 

مسلمانان خروش از جان برآرید

محبان از جگر افغان برآرید

 

درین ماتم بسوز و درد باشید

به اشک سرخ و رنگ زرد باشید

 

بسان غنچه دل‌ها چاک سازید

چو نرگس دیده‌ها نمناک سازید

 

ز خون دیده در جیحون نشینید

چو شاخ ارغوان در خون نشینید

 

به ماتم بیخ عیش از جان برآرید

به زاری تخم غم در دل بکارید

 

که در دل این زمان تخم ملامت

برشادی دهد روز قیامت

 

خداوندا به حق آل حیدر

به حق عترت پاک پیامبر

 

که سوی محتشم چشم عطا کن

شفیعش را شهید کربلا کن

قصیدۀ محتشم در رثای امام حسین (ع)

بنال ای دل که دیگر ماتم آمد

بگری ای دیده ایام غم آمد

 

گل غم سرزد از باغ مصیبت

جهان را تازه شد داغ مصیبت

 

جهان گردید از ماتم دگرگون

لباس تعزیت پوشیده گردون

 

ز باغ غصه کوه از پا فتاده

زمین را لرزه بر اعضا فتاده

 

فلک تیغ ملامت بر کشیده

ز ماه نو الف بر سر شیده

 

ازین غم آفتاب از قصر افلاک

فکنده خویش را چون سایه بر خاک

 

عروس مه گسسته موی خود را

خراشیده به ناخن روی خود را

 

خروش بحر از گردون گذشته

سرشک ابر از جیحون گذشته

 

تو نیز ای دل چو ابر نوبهاری

به بار از دیده هر اشکی که داری

 

که روز ماتم آل رسول است

عزای گلبن باغ بتول است

 

عزای سید دنیا و دین است

عزای سبط خیرالمرسلین است

 

عزای شاه مظلومان حسین است

که ذاتش عین نور و نور عین است

 

دمی کز دست چرخ فتنه پرداز

ز پا افتاد آن سرو سرافراز

 

غبار از عرصهٔ غبرا برآمد

غریو از گنبد خضرا برآمد

 

ملایک بی‌خود از گردون فتادند

میان کشتگان در خون فتادند

 

مسلمانان خروش از جان برآرید

محبان از جگر افغان برآرید

 

درین ماتم بسوز و درد باشید

به اشک سرخ و رنگ زرد باشید

 

بسان غنچه دل‌ها چاک سازید

چو نرگس دیده‌ها نمناک سازید

 

ز خون دیده در جیحون نشینید

چو شاخ ارغوان در خون نشینید

 

به ماتم بیخ عیش از جان برآرید

به زاری تخم غم در دل بکارید

 

که در دل این زمان تخم ملامت

برشادی دهد روز قیامت

 

خداوندا به حق آل حیدر

به حق عترت پاک پیامبر

 

که سوی محتشم چشم عطا کن

شفیعش را شهید کربلا کن

۱ نظر
 
  • یک شخص مشتاق ۱۳۹۳/۱۰/۱۴

    ویژگی شعر محتشم احترام و ادب داشتن ودلسوزی است.

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×