مشخصات شعر

آنقدر بد دیدم که در باور نیاید

وقتی نفس از سینه بالاتر نیاید

جز هق‌هق از این مرد غمگین بر نیاید

 

خیلی برای آبرویم بد شد اینجا

آنقدر بد دیدم که در باور نیاید

 

در را خودم بر روی دشمن باز کردم

گفتم به طوعه تا که پشت در نیاید

 

سوگند خوردم در مدینه بعد زهرا

خانم خانه پشت در دیگر نیاید

 

دیر است، اما کاش می‌‌شد تا عقیله

شهر تنور و خار و خاکستر نیاید

 

بر پشت دستم می‌‌زنم، دیدی چه کردم؟

هرکس بیاید، مادر اصغر نیاید

 

ای کوفه با تو آرزویم رفت از دست

بی آبروها، آبرویم رفت از دست

 

در کوچه‌ها بر خاک‌ها رویم کشیدند

در را شکستند و به پهلویم کشیدند

 

در پیش زن‌هاشان غرورم را شکستند

با پا زدن‌هاشان غرورم را شکستند

 

از بس که زخمم می‌‌زدند، از حال رفتم

بین جماعت بودم و گودال رفتم

 

عمامۀ من را که غارت کرد نامرد

با نیزه‌ای آمد جسارت کرد نامرد

 

دو کودکم دیدند بر جان من افتاد

دو کودکم دیدند دندان من افتاد

 

طفلان من دیدند، طفلانت نبینند

آقا جسارت را به دندانت نبینند

 

با سنگ‌های خود سر من را شکستند

انگشت بی انگشتر من را شکستند

 

ای کاش می‌‌شد لحظۀ آخر نیاید

یا ساربان دنبال انگشتر نیاید

 

وای از دل زینب، چه می‌آید سر او

وقتی که انگشتر ز دستت در نیاید

 

یا لااقل دنبال این هشتاد خانم

نامحرمی با خیزرانِ تر نیاید

 

بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است

هرکس بیاید، کاشکی مادر نیاید

 

آنقدر بد دیدم که در باور نیاید

وقتی نفس از سینه بالاتر نیاید

جز هق‌هق از این مرد غمگین بر نیاید

 

خیلی برای آبرویم بد شد اینجا

آنقدر بد دیدم که در باور نیاید

 

در را خودم بر روی دشمن باز کردم

گفتم به طوعه تا که پشت در نیاید

 

سوگند خوردم در مدینه بعد زهرا

خانم خانه پشت در دیگر نیاید

 

دیر است، اما کاش می‌‌شد تا عقیله

شهر تنور و خار و خاکستر نیاید

 

بر پشت دستم می‌‌زنم، دیدی چه کردم؟

هرکس بیاید، مادر اصغر نیاید

 

ای کوفه با تو آرزویم رفت از دست

بی آبروها، آبرویم رفت از دست

 

در کوچه‌ها بر خاک‌ها رویم کشیدند

در را شکستند و به پهلویم کشیدند

 

در پیش زن‌هاشان غرورم را شکستند

با پا زدن‌هاشان غرورم را شکستند

 

از بس که زخمم می‌‌زدند، از حال رفتم

بین جماعت بودم و گودال رفتم

 

عمامۀ من را که غارت کرد نامرد

با نیزه‌ای آمد جسارت کرد نامرد

 

دو کودکم دیدند بر جان من افتاد

دو کودکم دیدند دندان من افتاد

 

طفلان من دیدند، طفلانت نبینند

آقا جسارت را به دندانت نبینند

 

با سنگ‌های خود سر من را شکستند

انگشت بی انگشتر من را شکستند

 

ای کاش می‌‌شد لحظۀ آخر نیاید

یا ساربان دنبال انگشتر نیاید

 

وای از دل زینب، چه می‌آید سر او

وقتی که انگشتر ز دستت در نیاید

 

یا لااقل دنبال این هشتاد خانم

نامحرمی با خیزرانِ تر نیاید

 

بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است

هرکس بیاید، کاشکی مادر نیاید

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×