مشخصات شعر

حرکت کاروان

سبکباران به سوی کربلا بستند محمل‌ها

در آن وادیِ پر خوف و خطر کردند منزل‌ها

جوانان بنی هاشم به پا کردند محمل‌ها

چه محفل کز محبّت تار  و پودش رشتۀ دل‌ها

زدند آسان ولیکن عاقبت افتاد مشکل‌ها

 

شترها زیر بار عشق با وجد و طرب واله

روان بودند در خار مغیلان چون گل لاله

زنان در محمل عصمت روان از دیدگان ژاله

به گرد بانوان نور رسالت حاجب و هاله

فرو بردند سر خورشید و مه در برج محمل‌ها

 

سپاه شاه مظلومان به سوی کربلا عازم

سپهسالار اردو، شمس دین ماه بنی هاشم

سوار توسن اجلال با وجه حسن، قاسم

علی اکبر به ذکر یا قدیر و قادر و قائم

که ما رفتیم سوی دوست بشتابید مایل‌ها

 

علی اصغر به خواب ناز روی دامن مادر

نگاه مادر مظلومه‌اش بر صورت اصغر

سکینه بنگرد بر قد و بالای علی اکبر

رقیه با خبر از زجر راه و خشت زیر سر

جوانان می روند با پای خود بر سوی قاتل‌ها

 

نهنگ قلزم قهر خدا عباس نام آور

غضنفر خسرو گردان حشم فرمانده لشکر

علم افراشته جولان دهد در میمن و میسر

ز سقایی برد البته ارث از ساقی کوثر

الا یا ایّها السّاقی اَدِر کأساً و ناول‌ها

 

مسلمانان کوفه شاه را کردند مهمانی

ولیکن کافران دارند ننگ از این مسلمانی

نوشته نامه‌ها آن فرقۀ بدتر ز نصرانی

نمی‌دانم چه بنوشتند خود ناگفته می‌دانی

همان‌هایی که می‌کردند قرآن را حمایل‌ها

 

رسید اردو به دشت کربلا شهر حسین آباد

حسین آباد بود آن سرزمین از اول ایجاد

عزیزِحضرت باری در آنجا بارها بگشاد

برای نصرت دین اهل عالم را ندا در داد

به جان و دل بلی گفتند کوشیدند از دل‌ها

 

شه ملک امامت فیض بخش مؤمن و کافر

نشسته بر سریر معدلت با صولت حیدر

به پا نعلین شیث، عمّامه ختم رسل بر سر

عصای موسوی در کف، ردای احمدی در بر

همانا حب و بغضش امتحان حق و باطل‌ها

 

صبا عنبر فشانی کن گلستان شهادت را

که شاه دین دهد خون از گلو نخل رسالت را

به پایان می‌رساند حضرتش کار شفاعت را

بزن (ساعی) به چوگان عمل گوی سعادت را

که همچون شمع می‌سوزند و می‌گریند ناقل‌ها

حرکت کاروان

سبکباران به سوی کربلا بستند محمل‌ها

در آن وادیِ پر خوف و خطر کردند منزل‌ها

جوانان بنی هاشم به پا کردند محمل‌ها

چه محفل کز محبّت تار  و پودش رشتۀ دل‌ها

زدند آسان ولیکن عاقبت افتاد مشکل‌ها

 

شترها زیر بار عشق با وجد و طرب واله

روان بودند در خار مغیلان چون گل لاله

زنان در محمل عصمت روان از دیدگان ژاله

به گرد بانوان نور رسالت حاجب و هاله

فرو بردند سر خورشید و مه در برج محمل‌ها

 

سپاه شاه مظلومان به سوی کربلا عازم

سپهسالار اردو، شمس دین ماه بنی هاشم

سوار توسن اجلال با وجه حسن، قاسم

علی اکبر به ذکر یا قدیر و قادر و قائم

که ما رفتیم سوی دوست بشتابید مایل‌ها

 

علی اصغر به خواب ناز روی دامن مادر

نگاه مادر مظلومه‌اش بر صورت اصغر

سکینه بنگرد بر قد و بالای علی اکبر

رقیه با خبر از زجر راه و خشت زیر سر

جوانان می روند با پای خود بر سوی قاتل‌ها

 

نهنگ قلزم قهر خدا عباس نام آور

غضنفر خسرو گردان حشم فرمانده لشکر

علم افراشته جولان دهد در میمن و میسر

ز سقایی برد البته ارث از ساقی کوثر

الا یا ایّها السّاقی اَدِر کأساً و ناول‌ها

 

مسلمانان کوفه شاه را کردند مهمانی

ولیکن کافران دارند ننگ از این مسلمانی

نوشته نامه‌ها آن فرقۀ بدتر ز نصرانی

نمی‌دانم چه بنوشتند خود ناگفته می‌دانی

همان‌هایی که می‌کردند قرآن را حمایل‌ها

 

رسید اردو به دشت کربلا شهر حسین آباد

حسین آباد بود آن سرزمین از اول ایجاد

عزیزِحضرت باری در آنجا بارها بگشاد

برای نصرت دین اهل عالم را ندا در داد

به جان و دل بلی گفتند کوشیدند از دل‌ها

 

شه ملک امامت فیض بخش مؤمن و کافر

نشسته بر سریر معدلت با صولت حیدر

به پا نعلین شیث، عمّامه ختم رسل بر سر

عصای موسوی در کف، ردای احمدی در بر

همانا حب و بغضش امتحان حق و باطل‌ها

 

صبا عنبر فشانی کن گلستان شهادت را

که شاه دین دهد خون از گلو نخل رسالت را

به پایان می‌رساند حضرتش کار شفاعت را

بزن (ساعی) به چوگان عمل گوی سعادت را

که همچون شمع می‌سوزند و می‌گریند ناقل‌ها

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×