مشخصات شعر

اشک سحر

اگر تو آه کشی خشک و تر نمی‌ماند

اگر تو گریه کنی که جگر نمی‌ماند

 

بیا و آه مکش با حرارت جگرت

که از مجالس روضه اثر نمی‌ماند

 

نفس بزن که نفس‌های آخرم برسد

که بی تو این نفس مختصر نمی‌ماند

 

چنان شکسته شدی که شبیه زهرایی

که چون تو دست کسی بر کمر نمی‌ماند

 

لباس مشکی‌مان را فقط کفن بکنید

برای ما که از این بیشتر نمی‌ماند

 

به درد آخرت ما نخورد جز گریه

که هیچ چیز چو اشک سحر نمی‌ماند

 

غنیمت است نشستن میان این روضه

که عمر می‌‌رود و اینقدر نمی‌ماند

 

هر آنچه خرج کنی صد برابرش ببری

در این معامله حرف ضرر نمی‌ماند

 

تمام حاجت ما را نگفته زهرا داد

که مادر از دل ما بی خبر نمی‌ماند

 

رسید قافله و خواهری پیاده نشد

به گریه گفت که زینب دگر نمی‌ماند

 

 نگاه کرد به اکبر: حسین جان علی

به جان تو که ز باغت ثمر نمی‌ماند

 

اگر پدر برود می‌‌شود پسر باشد

اگر پسر برود، نه پدر نمی‌ماند

اشک سحر

اگر تو آه کشی خشک و تر نمی‌ماند

اگر تو گریه کنی که جگر نمی‌ماند

 

بیا و آه مکش با حرارت جگرت

که از مجالس روضه اثر نمی‌ماند

 

نفس بزن که نفس‌های آخرم برسد

که بی تو این نفس مختصر نمی‌ماند

 

چنان شکسته شدی که شبیه زهرایی

که چون تو دست کسی بر کمر نمی‌ماند

 

لباس مشکی‌مان را فقط کفن بکنید

برای ما که از این بیشتر نمی‌ماند

 

به درد آخرت ما نخورد جز گریه

که هیچ چیز چو اشک سحر نمی‌ماند

 

غنیمت است نشستن میان این روضه

که عمر می‌‌رود و اینقدر نمی‌ماند

 

هر آنچه خرج کنی صد برابرش ببری

در این معامله حرف ضرر نمی‌ماند

 

تمام حاجت ما را نگفته زهرا داد

که مادر از دل ما بی خبر نمی‌ماند

 

رسید قافله و خواهری پیاده نشد

به گریه گفت که زینب دگر نمی‌ماند

 

 نگاه کرد به اکبر: حسین جان علی

به جان تو که ز باغت ثمر نمی‌ماند

 

اگر پدر برود می‌‌شود پسر باشد

اگر پسر برود، نه پدر نمی‌ماند

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×