مشخصات شعر

چشم زمزم

روی پیکر سری داشتی، یادته؟

رگای حنجری داشتی، یادته؟

من یه روز بابایی داشتم، یادمه

تو یه روز دختری داشتی، یادته؟

 

ناخنام شکسته، پام زخمی شده

خیلی داد زدم، صدام زخمی شده

نمیشه برات بابا بابا کنم

حق بده آخه لبام زخمی شده

 

بدتر از حال همه حال منه

قاتلت با نیزه دنبال منه

دختری که می‌کشه پیرهنمو

چادر روی سرش مال منه

 

چشم زمزمو دیگه می‌خوام چیکار؟

موی درهمو دیگه می‌خوام چیکار؟

وقتی دستم به سرت نمیرسه

این قد خمو دیگه می‌خوام چیکار؟

 

دختر معصومتو که حد زدن

بعد اون حرفای خیلی بد زدن

گریه مسیحیا هم دراومد

به تنم تبرکا  لگد زدن

 

نمی‌دونی که چیا دیدم بابا

داد زدن، بدجوری ترسیدم بابا

خودشون کباب بره خوردن و

من شبا گرسنه خوابیدم بابا

 

به دلم هی داره درد و غم میاد

با عذاب پلکای من رو هم میاد

بالا پایین کردنش کشته منو

دیگه اصلا از شتر بدم میاد

 

دختر تو رو با دعوا می‌برن

دیگه جون نداره، اما می‌برن

نکنه کنیزامون خبر بشن

ما رو بازار کنیزا می‌برن

 

یزیدو وقتی دیدم آماده بود

با غرور جلوی ما لم داده بود

نمی‌گم هیچی، فقط اینو بدون

دلقکش خنده کنان وایساده بود

 

نه مسلمون بود و نه نماز می‌خوند

با چوبش روضه رو باز باز می‌خوند

 آدمی که مسته بی حیا می‌شه

وقت قرآن خوندنت آواز می‌خوند

 

یکی روی مأذنه، اذون می‌داد

عمه داشت از یه قضیه جون می‌داد

بشکنه دستش، دیگه بلند نشه

نانجیب سکینه رو نشون می‌داد

 

چشم زمزم

روی پیکر سری داشتی، یادته؟

رگای حنجری داشتی، یادته؟

من یه روز بابایی داشتم، یادمه

تو یه روز دختری داشتی، یادته؟

 

ناخنام شکسته، پام زخمی شده

خیلی داد زدم، صدام زخمی شده

نمیشه برات بابا بابا کنم

حق بده آخه لبام زخمی شده

 

بدتر از حال همه حال منه

قاتلت با نیزه دنبال منه

دختری که می‌کشه پیرهنمو

چادر روی سرش مال منه

 

چشم زمزمو دیگه می‌خوام چیکار؟

موی درهمو دیگه می‌خوام چیکار؟

وقتی دستم به سرت نمیرسه

این قد خمو دیگه می‌خوام چیکار؟

 

دختر معصومتو که حد زدن

بعد اون حرفای خیلی بد زدن

گریه مسیحیا هم دراومد

به تنم تبرکا  لگد زدن

 

نمی‌دونی که چیا دیدم بابا

داد زدن، بدجوری ترسیدم بابا

خودشون کباب بره خوردن و

من شبا گرسنه خوابیدم بابا

 

به دلم هی داره درد و غم میاد

با عذاب پلکای من رو هم میاد

بالا پایین کردنش کشته منو

دیگه اصلا از شتر بدم میاد

 

دختر تو رو با دعوا می‌برن

دیگه جون نداره، اما می‌برن

نکنه کنیزامون خبر بشن

ما رو بازار کنیزا می‌برن

 

یزیدو وقتی دیدم آماده بود

با غرور جلوی ما لم داده بود

نمی‌گم هیچی، فقط اینو بدون

دلقکش خنده کنان وایساده بود

 

نه مسلمون بود و نه نماز می‌خوند

با چوبش روضه رو باز باز می‌خوند

 آدمی که مسته بی حیا می‌شه

وقت قرآن خوندنت آواز می‌خوند

 

یکی روی مأذنه، اذون می‌داد

عمه داشت از یه قضیه جون می‌داد

بشکنه دستش، دیگه بلند نشه

نانجیب سکینه رو نشون می‌داد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×