مشخصات شعر

کشتۀ شمشیر تو آب از محرّم می‌خورد

گریه چون بالا بگیرد چهره بر هم می‌خورد

غصۀ دل را دهان با دیده توأم می‌خورد

 

توبه‌کاران غالباً مرد شهامت می‌شوند

تیغ ابروی تو تنها خون آدم می‌خورد

 

ما نیندازیم خون را گردن قوم دگر

کشتۀ شمشیر تو آب از محرّم می‌خورد

 

زندگانی حسین از گریه‌های زینب است

کعبه با آن آبرویش آب زمزم می‌خورد

 

گریه‌های ما یقیناً سوی بالا می‌رود

در خبرها آمده خورشید شبنم می‌خورد

 

دل ز اعضای تنم دائم اذیّت می‌کشد

طفل، معمولاً نظر از قوم محرم می‌خورد

 

هر که از روح بزرگت مثل دریا پاک شد

حدّ جاری را ز بهتان مثل مریم می‌خورد

 

فیض چون بالا گرفته، گریه برخود می­‌کنی

دست حاتم هم خود از احسان حاتم می‌خورد

 

روی دریا راه رفتن معجز پیغمبری است

زین سبب یک روز پای تو به چشمم می‌خورد

 

من رسیدم را گرفتم حال تحویلم بگیر

روی پرهای ملایک اشک نم‌نم می‌خورد

کشتۀ شمشیر تو آب از محرّم می‌خورد

گریه چون بالا بگیرد چهره بر هم می‌خورد

غصۀ دل را دهان با دیده توأم می‌خورد

 

توبه‌کاران غالباً مرد شهامت می‌شوند

تیغ ابروی تو تنها خون آدم می‌خورد

 

ما نیندازیم خون را گردن قوم دگر

کشتۀ شمشیر تو آب از محرّم می‌خورد

 

زندگانی حسین از گریه‌های زینب است

کعبه با آن آبرویش آب زمزم می‌خورد

 

گریه‌های ما یقیناً سوی بالا می‌رود

در خبرها آمده خورشید شبنم می‌خورد

 

دل ز اعضای تنم دائم اذیّت می‌کشد

طفل، معمولاً نظر از قوم محرم می‌خورد

 

هر که از روح بزرگت مثل دریا پاک شد

حدّ جاری را ز بهتان مثل مریم می‌خورد

 

فیض چون بالا گرفته، گریه برخود می­‌کنی

دست حاتم هم خود از احسان حاتم می‌خورد

 

روی دریا راه رفتن معجز پیغمبری است

زین سبب یک روز پای تو به چشمم می‌خورد

 

من رسیدم را گرفتم حال تحویلم بگیر

روی پرهای ملایک اشک نم‌نم می‌خورد

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×