مشخصات شعر

در سینه‌ام ملایک تو سینه می‌زنند

وقتی سوار چرخ زمان می‌کنی مرا

مانند روح خویش روان می‌کنی مرا

 

در سینه‌ام ملایک تو سینه می‌زنند

داری برای گریه مکان می‌کنی مرا

 

می‌میرم از فراق تو و زنده می‌شوم

مثل حبیب خویش جوان می‌کنی مرا

 

اصلاً تو از کنار دل من تکان مخور

بس کن دگر، چرا نگران می‌کنی مرا؟

 

پیش هزار جنس به خود فخر می‌کنم

بهر خریدنم چو نشان می‌کنی مرا

 

گوشم کجا به وعظ بدهکار می‌شود

وقتی که محرم شبمان می‌کنی مرا

 

روز جزا کنار گلویت نشسته‌ام

از بس برای خویش زبان می‌کنی مرا

 

ترسم به سنگ بسته شوم بر سر گذر

وقتی برای خویش دهان می‌کنی مرا

 

گل می‌کنم به «اَشْهَدُ اَنَّ ابْنَکَ خَلیلْ»

وقتی سر مناره اذان می‌کنی مرا

در سینه‌ام ملایک تو سینه می‌زنند

وقتی سوار چرخ زمان می‌کنی مرا

مانند روح خویش روان می‌کنی مرا

 

در سینه‌ام ملایک تو سینه می‌زنند

داری برای گریه مکان می‌کنی مرا

 

می‌میرم از فراق تو و زنده می‌شوم

مثل حبیب خویش جوان می‌کنی مرا

 

اصلاً تو از کنار دل من تکان مخور

بس کن دگر، چرا نگران می‌کنی مرا؟

 

پیش هزار جنس به خود فخر می‌کنم

بهر خریدنم چو نشان می‌کنی مرا

 

گوشم کجا به وعظ بدهکار می‌شود

وقتی که محرم شبمان می‌کنی مرا

 

روز جزا کنار گلویت نشسته‌ام

از بس برای خویش زبان می‌کنی مرا

 

ترسم به سنگ بسته شوم بر سر گذر

وقتی برای خویش دهان می‌کنی مرا

 

گل می‌کنم به «اَشْهَدُ اَنَّ ابْنَکَ خَلیلْ»

وقتی سر مناره اذان می‌کنی مرا

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×