مشخصات شعر

تصدّق سر زینب دل مرا مشکن

به راه منزل تو بی‌قرار باید شد

پیاده راه فزون شد، سوار باید شد

 

عنان حنجر خود را زدست باید داد

اسیر گریۀ بی‌اختیار باید شد

 

ز ابروی تو رمیدن به ما نمی‌آید

قتیل تیغ کج ذوالفقار باید شد

 

اگر مرا بکشی، خون من به گردن توست

به این امید به پایت نثار باید شد

 

کسی که عشق نداند مرا نمی‌فهمد

برای صحبت آتش، شرار باید شد

 

به یک دو ذبح حقوق لبت ادا نشود

برای حجّ لبت تار و مار باید شد

 

ز خویش هر که رود جای او تو می‌آیی

برای کسب تو بی‌اعتبار باید شد

 

تصدّق سر زینب دل مرا مشکن

برای دفع بلا سفره‌دار باید شد

 

مقام خاک تنت در حسادتم انداخت

به شوق پیکر گرمت مزار باید شد

 

من از جلوس تو بر نیزه خوب فهمیدم

برای بانگ اذانت منار باید شد

 

مرا به خویش گذارید تا که گریه کنم

شهید گریۀ آن گلعذار باید شد      

تصدّق سر زینب دل مرا مشکن

به راه منزل تو بی‌قرار باید شد

پیاده راه فزون شد، سوار باید شد

 

عنان حنجر خود را زدست باید داد

اسیر گریۀ بی‌اختیار باید شد

 

ز ابروی تو رمیدن به ما نمی‌آید

قتیل تیغ کج ذوالفقار باید شد

 

اگر مرا بکشی، خون من به گردن توست

به این امید به پایت نثار باید شد

 

کسی که عشق نداند مرا نمی‌فهمد

برای صحبت آتش، شرار باید شد

 

به یک دو ذبح حقوق لبت ادا نشود

برای حجّ لبت تار و مار باید شد

 

ز خویش هر که رود جای او تو می‌آیی

برای کسب تو بی‌اعتبار باید شد

 

تصدّق سر زینب دل مرا مشکن

برای دفع بلا سفره‌دار باید شد

 

مقام خاک تنت در حسادتم انداخت

به شوق پیکر گرمت مزار باید شد

 

من از جلوس تو بر نیزه خوب فهمیدم

برای بانگ اذانت منار باید شد

 

مرا به خویش گذارید تا که گریه کنم

شهید گریۀ آن گلعذار باید شد      

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×