مشخصات شعر

حجره‌ات کربلا شده دیگر

در نگاهت غروب دلتنگی

آسمانی پر از شفق داری

گرد پیری نشسته بر رویت

ای جوان غریب حق داری

 

همدم لحظه‌های تنهائیت

می‌شود اشکهای پنهانی

تب محراب و بغض سجاده

تا سحر سجده‌های بارانی

 

خاطری خسته و پریشان از

شهر دلگیر سایه‌ها داری

ماه غربت نشین سامرّا

در دل خود گلایه‌ها داری

 

هر دوشنبه غبار دلتنگی

کوچه کوچه دیار دلتنگی

قاصدکها خبر می‌آوردند

از تو و روزگار دلتنگی

 

ابرها را به گریه می‌آورد

ندبه‌هایی که در قنوتت بود

بگو آقا بگو کدام اندوه

راز تنهایی و سکوتت بود

 

نقشۀ شوم قتل آئینه

برکات جدید این شهر است

زخم‌هایی که بر جگر داری

از کرامات تازۀ زهر، است

 

تشنگی، تشنۀ لبانت بود

سرخ آمد ترک ترک گل کرد

داغ قلب پر از شرارۀ تو

راز یک زخم مشترک گل کرد

 

خوب شد قدری آب آوردند

تشنه لب جان ندادی آقا جان

حجره‌ات کربلا شده دیگر

السلام علیک یا عطشان

 

روز جمعه به وقت دلتنگی

می‌روی از دیار غم اما

صبح یک جمعه می‌رسد از راه

وارث سرخی شقایق‌ها

حجره‌ات کربلا شده دیگر

در نگاهت غروب دلتنگی

آسمانی پر از شفق داری

گرد پیری نشسته بر رویت

ای جوان غریب حق داری

 

همدم لحظه‌های تنهائیت

می‌شود اشکهای پنهانی

تب محراب و بغض سجاده

تا سحر سجده‌های بارانی

 

خاطری خسته و پریشان از

شهر دلگیر سایه‌ها داری

ماه غربت نشین سامرّا

در دل خود گلایه‌ها داری

 

هر دوشنبه غبار دلتنگی

کوچه کوچه دیار دلتنگی

قاصدکها خبر می‌آوردند

از تو و روزگار دلتنگی

 

ابرها را به گریه می‌آورد

ندبه‌هایی که در قنوتت بود

بگو آقا بگو کدام اندوه

راز تنهایی و سکوتت بود

 

نقشۀ شوم قتل آئینه

برکات جدید این شهر است

زخم‌هایی که بر جگر داری

از کرامات تازۀ زهر، است

 

تشنگی، تشنۀ لبانت بود

سرخ آمد ترک ترک گل کرد

داغ قلب پر از شرارۀ تو

راز یک زخم مشترک گل کرد

 

خوب شد قدری آب آوردند

تشنه لب جان ندادی آقا جان

حجره‌ات کربلا شده دیگر

السلام علیک یا عطشان

 

روز جمعه به وقت دلتنگی

می‌روی از دیار غم اما

صبح یک جمعه می‌رسد از راه

وارث سرخی شقایق‌ها

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×