مشخصات شعر

ای سلیمان هدیۀ مور است، از من کن قبول

هرچه مستی‌ها فزون‌تر، هست ساغر بیشتر

چون پیام عاشقی دارد پیمبر بیشتر

عشق خواهر باشد و مهر برادر بیشتر

دارد اصلاً کربلا از کوفه لشگر بیشتر

 

گفت زینب یا اخی من حق مهمانی دهم

دوست دارم در ره عشقت دو قربانی دهم

 

من به درگاه تو سوز و آه آوردم حسین

با امیدی رو به این درگاه آوردم حسین

بین سپاه خویش را همراه آوردم حسین

هستی خود را به لشگرگاه آوردم حسین

 

میوۀ دل نذر کردم بهر این مهمانی‌ات

پارۀ جان پروراندم تا شود قربانی‌ات

 

نو غلامانم اگر شمشیر گردانی کنند

راهی کوی درک یل‌های میدانی کنند

یاعلی‌گویان ز رزم خویش طوفانی کنند

قلب لشگر را شکافند و مسلمانی کنند

من به دست خویش دادم درس عزم و رزم‌شان

نیزه و شمشیرها نقل و نبات بزم‌شان

 

این دلاور مردهای نوجوان مست توأند

گرچه شاگردان عباسند، دل‌بست توأند

داغداران علی‌اکبر به پیوست توأند

عاشقانه کشتۀ یک‌بوسه از دست توأند

بس‌که در رخسارشان شوق شهادت دیده‌ام

در رهت پرپر شدن را چون ولادت دیده‌ام

 

عاشق جانبازی کوی تو، حیران منند

از اشارات شب قبل تو گریان منند

یاد ایام اسارت دل‌پریشان منند

دل‌پریشان  شب شام غریبان منند

 

دائماً گویند مادر دست بر معجر مگیر

جان مولا گریه کم کن، بوسه از حنجر مگیر

 

می‌روند، اما خیالت راحت ‌ای سالار من

آری این دیدار باشد آخرین دیدار من

این من و این حاصل یک‌عمر از گل‌زار من

بعد از این در خیمه پنهان می‌شود رخسار من

 

ای سلیمان هدیۀ مور است، از من کن قبول

جان زهرا رد مکن، جان علی، جان رسول

 

بعد تو این داغ را با صبر جبران می‌کنم

با سرت منزل به منزل شرح قرآن می‌کنم

با اسیری رفتنم یاری جانان می‌کنم

با خطاب حیدری در کوفه طوفان می‌کنم

 

من ز تو شرمنده، تو از من خجالت می‌کشی

عاقبت ما را تو از این درد غربت می‌کشی

 

وعدۀ ما بر سر بازار باشد بعد از این

کوچۀ برده‌فروشان زار باشد بعد از این

قافله در معرض دیدار باشد بعد از این

چشم شامی بدتر از مسمار باشد بعد از این

 

بعد از این باید چه سازم با هزاران چشم هیز

وای از چشمان هیز و وای از لفظ کنیز

 

ای سلیمان هدیۀ مور است، از من کن قبول

هرچه مستی‌ها فزون‌تر، هست ساغر بیشتر

چون پیام عاشقی دارد پیمبر بیشتر

عشق خواهر باشد و مهر برادر بیشتر

دارد اصلاً کربلا از کوفه لشگر بیشتر

 

گفت زینب یا اخی من حق مهمانی دهم

دوست دارم در ره عشقت دو قربانی دهم

 

من به درگاه تو سوز و آه آوردم حسین

با امیدی رو به این درگاه آوردم حسین

بین سپاه خویش را همراه آوردم حسین

هستی خود را به لشگرگاه آوردم حسین

 

میوۀ دل نذر کردم بهر این مهمانی‌ات

پارۀ جان پروراندم تا شود قربانی‌ات

 

نو غلامانم اگر شمشیر گردانی کنند

راهی کوی درک یل‌های میدانی کنند

یاعلی‌گویان ز رزم خویش طوفانی کنند

قلب لشگر را شکافند و مسلمانی کنند

من به دست خویش دادم درس عزم و رزم‌شان

نیزه و شمشیرها نقل و نبات بزم‌شان

 

این دلاور مردهای نوجوان مست توأند

گرچه شاگردان عباسند، دل‌بست توأند

داغداران علی‌اکبر به پیوست توأند

عاشقانه کشتۀ یک‌بوسه از دست توأند

بس‌که در رخسارشان شوق شهادت دیده‌ام

در رهت پرپر شدن را چون ولادت دیده‌ام

 

عاشق جانبازی کوی تو، حیران منند

از اشارات شب قبل تو گریان منند

یاد ایام اسارت دل‌پریشان منند

دل‌پریشان  شب شام غریبان منند

 

دائماً گویند مادر دست بر معجر مگیر

جان مولا گریه کم کن، بوسه از حنجر مگیر

 

می‌روند، اما خیالت راحت ‌ای سالار من

آری این دیدار باشد آخرین دیدار من

این من و این حاصل یک‌عمر از گل‌زار من

بعد از این در خیمه پنهان می‌شود رخسار من

 

ای سلیمان هدیۀ مور است، از من کن قبول

جان زهرا رد مکن، جان علی، جان رسول

 

بعد تو این داغ را با صبر جبران می‌کنم

با سرت منزل به منزل شرح قرآن می‌کنم

با اسیری رفتنم یاری جانان می‌کنم

با خطاب حیدری در کوفه طوفان می‌کنم

 

من ز تو شرمنده، تو از من خجالت می‌کشی

عاقبت ما را تو از این درد غربت می‌کشی

 

وعدۀ ما بر سر بازار باشد بعد از این

کوچۀ برده‌فروشان زار باشد بعد از این

قافله در معرض دیدار باشد بعد از این

چشم شامی بدتر از مسمار باشد بعد از این

 

بعد از این باید چه سازم با هزاران چشم هیز

وای از چشمان هیز و وای از لفظ کنیز

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×