مشخصات شعر

زینب مهیا می‌شود، شام غمت را

اشک اذان بر دامن گلدسته جاری است

منبر اذان می‌گوید و محراب قاری است

 

در سوگ خورشید، آسمان غم می فشاند

بار غمت را کوه با خود می کشاند

 

فواره زد خون خدا از فرق خورشید

غرق شفق شد صورت تابان ناهید

 

کعبه ز داغت رخت ماتم کرده بر تن

مهتاب دامن می کشد از کوی و برزن

 

غم دامن تاریک خود را گسترانده

غصه به قلب شیعیان ریشه دوانده

 

افتادی از پا و دل محراب خون شد

رکن زمین و آسمان‌ها واژگون شد

 

گلبرگ سرخی بر تن سجاده‌ات ریخت

خون بر لباس وصله‌دار ساده‌ات ریخت

 

زینب مهیا می‌شود، شام غمت را

زهرا به تن کرده است رخت ماتمت را

 

 پر داده‌ای محراب را تا رستگاری

رازی تو در فزت و رب الکعبه داری

 

با رفتنت خاموش شد خورشید امید

لبخند روی صورت ایتام خشکید

 

در خون سر غلتان شدی‌ ای مظهر دین

مهمان زهرا می‌شوی با فرق خونین

 

دشت شقایق‌ها بدون باغبان شد

رفتی و باغت طعمه زخم خزان شد

 

زینب مهیا می‌شود، شام غمت را

اشک اذان بر دامن گلدسته جاری است

منبر اذان می‌گوید و محراب قاری است

 

در سوگ خورشید، آسمان غم می فشاند

بار غمت را کوه با خود می کشاند

 

فواره زد خون خدا از فرق خورشید

غرق شفق شد صورت تابان ناهید

 

کعبه ز داغت رخت ماتم کرده بر تن

مهتاب دامن می کشد از کوی و برزن

 

غم دامن تاریک خود را گسترانده

غصه به قلب شیعیان ریشه دوانده

 

افتادی از پا و دل محراب خون شد

رکن زمین و آسمان‌ها واژگون شد

 

گلبرگ سرخی بر تن سجاده‌ات ریخت

خون بر لباس وصله‌دار ساده‌ات ریخت

 

زینب مهیا می‌شود، شام غمت را

زهرا به تن کرده است رخت ماتمت را

 

 پر داده‌ای محراب را تا رستگاری

رازی تو در فزت و رب الکعبه داری

 

با رفتنت خاموش شد خورشید امید

لبخند روی صورت ایتام خشکید

 

در خون سر غلتان شدی‌ ای مظهر دین

مهمان زهرا می‌شوی با فرق خونین

 

دشت شقایق‌ها بدون باغبان شد

رفتی و باغت طعمه زخم خزان شد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×