مشخصات شعر

به روی نیزه و شیرین زبانی!

چو از جان پیش پای عشق سر داد 
سرش بر نی نوای عشق سر داد 


به روی نیزه و شیرین‌زبانی! 
عجب نبود ز نی شکرفشانی 


اگر نی پرده‌ای دیگر بخواند 
نیستان را به آتش می‌کشاند 


سزد گر چشم‌ها در خون نشینند 
چو دریا را به روی نیزه بینند 


شگفتا بی‌سر و سامانی عشق! 
به روی نیزه سرگردانی عشق! 


ز دست عشق در عالم هیاهوست 
تمام فتنه‌ها زیر سر اوست

به روی نیزه و شیرین زبانی!

چو از جان پیش پای عشق سر داد 
سرش بر نی نوای عشق سر داد 


به روی نیزه و شیرین‌زبانی! 
عجب نبود ز نی شکرفشانی 


اگر نی پرده‌ای دیگر بخواند 
نیستان را به آتش می‌کشاند 


سزد گر چشم‌ها در خون نشینند 
چو دریا را به روی نیزه بینند 


شگفتا بی‌سر و سامانی عشق! 
به روی نیزه سرگردانی عشق! 


ز دست عشق در عالم هیاهوست 
تمام فتنه‌ها زیر سر اوست

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×