مشخصات شعر

آب‌هـا بـود مهـر مــادر او

خاتم‌الانبیا رسول خدا
که جهانش هزار بار فدا

کـرد اعـلام بـر سر منبر
به خلایق ز اصـغر و اکبر

که من ای مسلمینِ نیک خصال
دیدم آزارها به بیست و سه سال

کرده‌ام روز و شب حمایتتان
سنگ خوردم پی هدایتتان

ساحرم خوانده‌اید و جادوگر
بـر سـرم ریختیـد خاکستر

گـاه کـردید سنـگ بـارانم
گـه شکستید درِّ دنـدانم

مثل مـن از منافق و کفار
هیـچ پیغمبری نـدید آزار

حال چون می‌روم از این دنیا
اجر و مزدی نخواستم ز شما

جـز کـه بـا عتـرتم مودّتتان
حرمت و طاعـت و محبتتان

دو امـانت مـراست بین شما
طاعت از این دو هست، دین شما

ایـن دو از امـر داورِ منّـان
یکی عترت بوَد، یکی قرآن

این دو با هم چو این دو انگشتند
تـا ابـد متصل به یک مشتند

کافر است آن کسی که در اقرار
یـکی از این دو را کند انکار

چون محمّد ز دار دنیا رفت
روح او در بهشت اعلا رفت

جمـع گشتند امـت اسـلام
تا به زهرا دهند یک انعـام

رو سوی بیت کبریا کردند
جـای گل، بار هیزم آوردند

گلشـان شعلـه‌های آذر بود
حـرمتِ دختـرِ پیمبر بـود

دختر وحی را به خانه زدند
بـر تــن وحی تازیانه زدند

اولیـن اجـر مصطفی این بود
حمله بـر بیت آل یاسین بود

اجـر دوم نـصیب مـولا شد
کشتـه در صبحِ شامِ احیا شد

آنکه عمری چو شمع می‌شد آب
رُخش از خون سر گرفت خضاب

فـرق بشْکسته و دل صد چاک
مثـل زهرا شبانه رفت به خاک

اجـر سـوم رسیـد بـر حسنش
تیربـاران شـد از جفـا بـدنش

تـن پـاکش بـه شـانه یـاران
شـد بــه بـاران تیر، گلباران

اجـر چـارم بسـی فـراتر بود
نیـزه و تیـر و تیغ و خنجر بود

دسـت ظلم و عناد بگشادند
اجرهـا بـر حسیـن او دادند

گرگ‌هایش به سینه چنگ زدند
بـه جبینش ز کینـه سنگ زدند

حملـه بـر جسـم پاک او کردند
نیـزه در سینـه‌اش فـرو کردند

بـر دل او کـه جـای داور بود
هدیـه کردنـد تیـر زهـرآلود

تیـر مسموم، خصم او را کشت
سر به دل برد و شد برون از پشت

کاش در خون خویش می‌خفتم
کـاش می‌مـردم و نمـی‌گفتم

آب‌هـا بـود مهـر مــادر او
تشنه لب شد بریده حنجر او

داد از تیـغ، قـاتلش شـربت
سر او شد جدا به ده ضربت

«میثم» آتش زدی به جان بتول
سوخت زین شعله قلب آل رسول

آب‌هـا بـود مهـر مــادر او

خاتم‌الانبیا رسول خدا
که جهانش هزار بار فدا

کـرد اعـلام بـر سر منبر
به خلایق ز اصـغر و اکبر

که من ای مسلمینِ نیک خصال
دیدم آزارها به بیست و سه سال

کرده‌ام روز و شب حمایتتان
سنگ خوردم پی هدایتتان

ساحرم خوانده‌اید و جادوگر
بـر سـرم ریختیـد خاکستر

گـاه کـردید سنـگ بـارانم
گـه شکستید درِّ دنـدانم

مثل مـن از منافق و کفار
هیـچ پیغمبری نـدید آزار

حال چون می‌روم از این دنیا
اجر و مزدی نخواستم ز شما

جـز کـه بـا عتـرتم مودّتتان
حرمت و طاعـت و محبتتان

دو امـانت مـراست بین شما
طاعت از این دو هست، دین شما

ایـن دو از امـر داورِ منّـان
یکی عترت بوَد، یکی قرآن

این دو با هم چو این دو انگشتند
تـا ابـد متصل به یک مشتند

کافر است آن کسی که در اقرار
یـکی از این دو را کند انکار

چون محمّد ز دار دنیا رفت
روح او در بهشت اعلا رفت

جمـع گشتند امـت اسـلام
تا به زهرا دهند یک انعـام

رو سوی بیت کبریا کردند
جـای گل، بار هیزم آوردند

گلشـان شعلـه‌های آذر بود
حـرمتِ دختـرِ پیمبر بـود

دختر وحی را به خانه زدند
بـر تــن وحی تازیانه زدند

اولیـن اجـر مصطفی این بود
حمله بـر بیت آل یاسین بود

اجـر دوم نـصیب مـولا شد
کشتـه در صبحِ شامِ احیا شد

آنکه عمری چو شمع می‌شد آب
رُخش از خون سر گرفت خضاب

فـرق بشْکسته و دل صد چاک
مثـل زهرا شبانه رفت به خاک

اجـر سـوم رسیـد بـر حسنش
تیربـاران شـد از جفـا بـدنش

تـن پـاکش بـه شـانه یـاران
شـد بــه بـاران تیر، گلباران

اجـر چـارم بسـی فـراتر بود
نیـزه و تیـر و تیغ و خنجر بود

دسـت ظلم و عناد بگشادند
اجرهـا بـر حسیـن او دادند

گرگ‌هایش به سینه چنگ زدند
بـه جبینش ز کینـه سنگ زدند

حملـه بـر جسـم پاک او کردند
نیـزه در سینـه‌اش فـرو کردند

بـر دل او کـه جـای داور بود
هدیـه کردنـد تیـر زهـرآلود

تیـر مسموم، خصم او را کشت
سر به دل برد و شد برون از پشت

کاش در خون خویش می‌خفتم
کـاش می‌مـردم و نمـی‌گفتم

آب‌هـا بـود مهـر مــادر او
تشنه لب شد بریده حنجر او

داد از تیـغ، قـاتلش شـربت
سر او شد جدا به ده ضربت

«میثم» آتش زدی به جان بتول
سوخت زین شعله قلب آل رسول

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×