مشخصات شعر

مشکش پر از تشنگی بود

شروع قصّه این جا بود

یه سقّا بود که دست نداشت

مشکش پر از تشنگی بود

اسبش دیگه نفس نداشت

 

قصّۀ اون پرنده که

بالاشو دزدیده بودند

امّا پرید تا آسمان

چون تو دلش قفس نداشت

 

تشنه‌ها فریاد می­کشن بارون

چشاش دارن داد می­کشن بارون

توی تمام قصّه­‌های دنیا

یه مردی هس همیشه دست تنها

 

می‌خواد به هر چی تشنه هس آب بده

به شب باید یه جرعه آفتاب بده

باید به دندون بکشه مشکشو

توی خودش گریه کنه اشکشو

 

تشنه‌ها فریاد می­کشن بارون

چشاش دارن داد می­کشن بارون

شروع قصّه این جا بود

زیر همین طاق کبود

 

یه سقّا افتاد رو زمین 

چشاش هنوز به خیمه بود

تشنه­‌ها فریاد بکشید بارون

فرشته‌­ها داد بکشید بارون

مشکش پر از تشنگی بود

شروع قصّه این جا بود

یه سقّا بود که دست نداشت

مشکش پر از تشنگی بود

اسبش دیگه نفس نداشت

 

قصّۀ اون پرنده که

بالاشو دزدیده بودند

امّا پرید تا آسمان

چون تو دلش قفس نداشت

 

تشنه‌ها فریاد می­کشن بارون

چشاش دارن داد می­کشن بارون

توی تمام قصّه­‌های دنیا

یه مردی هس همیشه دست تنها

 

می‌خواد به هر چی تشنه هس آب بده

به شب باید یه جرعه آفتاب بده

باید به دندون بکشه مشکشو

توی خودش گریه کنه اشکشو

 

تشنه‌ها فریاد می­کشن بارون

چشاش دارن داد می­کشن بارون

شروع قصّه این جا بود

زیر همین طاق کبود

 

یه سقّا افتاد رو زمین 

چشاش هنوز به خیمه بود

تشنه­‌ها فریاد بکشید بارون

فرشته‌­ها داد بکشید بارون

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×