مشخصات شعر

حقّ پروانه نبود این همه بی‌کس باشد

دیر وقتی است که اوضاع حیات آرام است

باد نسیان زده آن سوی فرات آرام است

 

زندگی شکر که بر روی زمین بد نشده است

 گویی آن قافله از خواب کسی رد نشده است

 

حقّ پروانه نبود این همه بی‌کس باشد

که خدا باشد و ابلیس مقدّس باشد

 

نه که خاموشم و سردم نه که افروخته‌ام

چه کنم با غم این بخت دو سر سوخته‌ام

 

کم که دل‌تنگم و آخر قفسی می‌کشدم

هر طرف می‌روم اندوه کسی می‌کشدم

حقّ پروانه نبود این همه بی‌کس باشد

دیر وقتی است که اوضاع حیات آرام است

باد نسیان زده آن سوی فرات آرام است

 

زندگی شکر که بر روی زمین بد نشده است

 گویی آن قافله از خواب کسی رد نشده است

 

حقّ پروانه نبود این همه بی‌کس باشد

که خدا باشد و ابلیس مقدّس باشد

 

نه که خاموشم و سردم نه که افروخته‌ام

چه کنم با غم این بخت دو سر سوخته‌ام

 

کم که دل‌تنگم و آخر قفسی می‌کشدم

هر طرف می‌روم اندوه کسی می‌کشدم

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×